معنای زندگی(12)

ساخت وبلاگ

معنای زندگی(12)

مولانا و معنای زندگی1

این عنوان نام کتابی است که به کوشش مهدی کمپانی زارع تدوین شده است. وی در همان مقدمه می نویسد: مولانا معنی را خدا می دانست.(المعنی هو الله) و در و دیوار هستی را پر از معنا یافت. از هر کجای اندیشه ی او آغاز کنی، می بینی که وصال عروس معنا را جویا و گویاست. اگر از انسان شناسی بیاغازی در انسان به دنبال جان است و اگر از جهان شناسی، به دنبال جانِ جهان است و اگر از خداشناسی جویای جانان است. او طالبِ جان بود و جانِ جان و جانِ جانِ جان و جانان و کیست که نداند همه ی اینها معناست و خدا، که معنا خداست و خدا معنا است و همه ی هستی تجلی معنای خدا. جهان کلمه ی خداست چون در ورای همه ی ظواهر او (معنا) نشسته است. مولانا خود را ماهی دریای معنی می دانست و برای ما حکایت می کرد که از این دریا هیچ گاه ملال نیافته و دمادم در آن غوطه می خورد.(مولانا و معنای زندگی ص 8)

مصنّف در آغاز پنج تعریف را برای لغت «معنا» بیان می کند که عبارتند از 1- ارتباط علی- معلولی 2- درک امور وضعی 3- هدف 4- کارکرد 5- روش که در ترکیب معنای زندگی سه معنی اخیر بیشتر به کار می رود.(ص 18) در ضمن برای واژه ی زندگی هم شش معنا متصور است 1- مطلق جهان هستی 2- وجود جریان حیات 3- حیات انسان در اعصار و امصار 4- موقعیت فرد انسانی 5- مجموع وقایع و کردار 6- بخشی از اموری که در طول حیات انسان صورت می گیرد.(ص 20)

نظریه های مبتنی بر نگرش کشف، بر این باورند که معنای زندگی در متن عالم هستی و زندگی انسان ها وجود دارد و باید به طرق مختلف کشف شود. نظریه های مبتنی بر نگرش جعل، وجود معنا را در هستی و زندگی انسانی منکرند و یا دست کم معتقدند راهی به کشف آن وجود ندارد و از این رو هر کس باید با جعل امری خاص به زندگی خود معنا ببخشد.(ص 26)

غیر از دانش های فلسفی، در علوم مربوط به روان انسان از جمله روان شناسی و روان کاوی و روان درمانی نیز به این مسئله پرداخته اند. از این رو برای دانستن سلامتی روان، باید زندگی معناداری داشت.(ص 37) ویکتور فرانکل معتقد است که ورود سه چیز تازه به حیات هر فرد انسانی می تواند به زندگی او معنا ببخشد: یافتن نگرش تازه، قرار گرفتن در تجربه ی تازه و خلق اثر تازه.(ص 38)

در فصل دوم معنای زندگی در دو دوره ی حیات مولانا را بررسی می کند و می نویسد: در دوره ی نخست وی برای وصول به خودشناسی و معرفت نفس چون استادان خود طریق زهد و مجاهده با نفس را پیشه کرده بود و خدایی محتشم و عظیم را پرستش می کرد.(ص 44) اما در دور دوم زندگی وی از در و دیوار حیاتش عشق می ریزد و همه ی عناصر حیاتی اش در هاضمه ی این نهنگ دریانوش بلعیده می گردد.(ص 47) او به رحمت الهی امید واثق داشت و می دانست که خداوند اگر میل چیزی را در دل آدمی می افکند، مسلما قصد آن دارد که آن را ببخشد.(ص 49) وی با خودکاوی و خودشناسی همه ی حقایق عالم را عکسی از هستی خود می دید.. او چنان تبدل مزاج یافته بود که در بلا نیز لذت دوست را می چشید و در مقابل سرکه ی اهل عالم، جز شکرریزی کاری نمی دانست.(ص 50)

معنای زندگی(12)

مولانا و معنای زندگی2

وقتی مولانا می گوید که معنی همان خداست به این معناست که معنای نهایی هر چیز که در ورای صورت ظاهری آن قرار گرفته خداوند متعال است.(ص 61) در نگرش عارفی چون مولانا همه ی عالم سوی الله تجلی خداست.. هر شیء متجلی دو جنبه دارد: جنبه ای کمالی است که نتیجه ی تجلی حق متعال است و جنبه ای نقصانی است که برآمده از مقتضیات خلقی هر تجلی در مراتب هستی.(ص 63) عالم صورت برای مولانا نیست هست نماست و عالم معنی هست نیست نما.(ص 67)

نیست را بنمود هست و محتشم/ هست را بنمود بر شکل عدم

صورت تنها مانع شناخت و رؤیت معنا نیست، بلکه مانع شناخت خود صورت و فهم نسبت آن با معنا نیز می باشد.(ص 72) از منظر مولانا عالم صورت، تصویر کمالات مراتب اعلای هستی است و هویت مستقلی ندارد. پدیدارهای جهان صورت مانند سایه ی پرنده ای است که در عالمی دیگر پرواز می کند و اهل این دنیا گمان می برند که این پرنده ساکن جهان خودشان است و از این رو با تلاش بسیار در پی صید آن اند.(ص 76)

با آن که از منظر مولانا معنا اصل است و همه ی عالم صورت متکی بدان است، با این همه معتقد است که بیشترینه ی خلق نمی توانند با معنا مواجهه ای مستقیم و بی واسطه داشته باشند. برای فهم معنا باید حواس باطن بین قوی ای داشت و اهل تماشای جان بود و نه بستگی و پیوستگی با تن.(ص 98)

مولانا از انسان می خواهد پیش از آن که هر گفتار و کرداری داشته باشد، به عنوان انسان، تفاوت زندگی انسانی را با زندگی مراتب پست تر از انسان مشخص کند و آن را الگوی عمل خود قرار دهد. اشتباه گرفتن زندگی با مردگی دقیقا به این معناست و مؤکدا و مکررا در آثار مولانا از آن سخن رفته است.

مرگ را تو زندگی پنداشتی/ تخم را در شوره خاکی کاشتی

عقل کاذب هست خود معکوس بین/ زندگی را مرگ بیند ای غبین

ای خدا بنمای تو هر چیز را/ آن چنان که هست در خُدعه سرا(ص 140)

+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم خرداد ۱۴۰۳ ساعت 9:18 توسط عباس فضلی  | 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 5 تاريخ : شنبه 26 خرداد 1403 ساعت: 20:56