نوشتن یعنی خلاقیت

ساخت وبلاگ

 نوشتن یعنی خلاقیت

        "شاید نوشتن هم نوعی راه رسیدن به خداست. می بینم همه جا می خواهند مهندسی نوشتن را یاد بدهند. من جزء آدم هایی نیستم که بخواهم مهندسی یاد بگیرم. نوشتن یک جور خلاقیت است. مثل شعر گفتن. خودش می آید شما را مجبور می کند به نوشتن. شما نمی توانید به خودتان فشار بیاورید و بنویسید. اگر هم بتوانید بنویسید به نظرم چیزی می شود که برای دیگران قابل توجه نمی شود. من هیچ وقت خودم را مجبور به نوشتن نکردم که بروم و یک ساعت هایی از روز بنشینم و بنویسم ولی شده که دارم رانندگی می کنم و یک تصویر، یک آدم، یک چراغ قرمز چیزی شده و برداشتم آن را نوشتم بعد همان احساس لذتی که به خودم می دهد؛ می بینم که به دیگران هم می دهد؛ به کسی که می خواند."

        فراز فوق سخنان نازی صفوی نویسنده ی کتاب "دالان بهشت" در گفت و گو با یوسف علیخانی به نقل از کتاب معجون عشق ص 118 است. هر چند بیان، ساده و شفاهی است ولی بازتاب یک حقیقت معناشناختی در تجربه ی نوشتن است. برخلاف کتب علمی و مقالات پژوهشی که برای تدریس و ارتقا نوشته می شود؛ رمان و خاطره با عشق و احساس شکل می گیرد. در امور نخست اهداف و اغراض از پیش تأمین و تعیین شده اند اما در نوشتن عاشقانه، شور و شیدایی حضوری فعال دارد. و برای مقصد و مقصودی خاص نوشته نمی شود.

       در همان کتاب در گفت و گو با فهیمه رحیمی آمده است " این فهیمه رحیمی نیست که می نویسد من قلم را می گذارم و قلم است که می رود. برای همین به خاطر اغلب قهرمان های رمان هایم گریه کردم. اصلا دوست نداشتم خیلی هایشان چنان راهی را بروند. می گفتم تجربه شده و سخت است بیا راه دیگری انتخاب کن ولی بعد به من نهیب زده می شد که ما داریم تو را می بریم تو ما را نمی بری تو فقط بنویس.(همان ص 56)

       مارکز هم می گفت: من وقتی کتاب صد سال تنهایی را می نوشتم پیش از آن که شروع به نوشتن کنم احساس می کردم همه ی مطالب روی کاغذ نوشته شده و من فقط دارم آن نوشته ها را پررنگ می کنم. وی پیش از دریافت جایزه نوبل ، درباره این اثر خود چنین می گوید :
« من به جرأت فکر می کنم واقعیت خارج از اندازه ی این اثر _ نه فقط بیان ادبی آن _ است که سزاوار توجه آکادمی ادبی نوبل شده است . واقعیتی که نه تنها روی کاغذ ؛بلکه در بین ما زندگی می کند و مسؤل مرگ و میر تعداد بی شماری از ماست . و این یک منبع تغذیه کننده ی خلاقیت است ؛ پر از غم و اندوه و زیبایی، برای غم و نوستالژی یک کلمبیایی، و یک رمزنگاری بیشتر از یک ثروت خاص. شاعران و گدایان ، نوازندگان و پیامبران، رزمندگان و اراذل، همه ی موجودات از آن واقعیت لجام گسیخته ؛ همه ی ما باید بپرسیم ، اما اندکی از تخیل برای مشکل حیاتی ما ؛ می تواند زندگی را به معنای متعارف باورپذیر کند . این ؛ دوستان ! معمای تنهایی ماست ! » .

       این ها همه اوج رهاشدگی قلم است که احساس قهرمان داستان بر نگاه نگارنده غالب شده و مفاهیم در فراسوی ذهن  و ضمیر ناخودآگاه مصنف حضور دارد و نویسنده را وامی دارد که مضامین آن را انشا نماید.

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 207 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 5:43