قمار در زندگی(6)

ساخت وبلاگ

قمار در زندگی(6)

عنوان فصل هفتم ایدئولوژی سازی است. در این فصل به اختصار روند شکل گیری سازمان و تغییر ایدئولوژی آن را توضیح می دهد. سازمان خلاء تئوری مبارزه ی براندازی پانزده خردادی را با مارکسیسم پر کرد و تکلیف خود را در قبال پارادایم اسلام و پارادایم مبارزه معلوم کرد.(ص 295) او بر این باور است که محمدتقی شهرام اولین کسی بود که عنصر اسلامیت سازمان را زیر سؤال برد.(ص 299) و گفتگوی او با کریم رستگار به جایی نرسید.(ص 301) نه دیالکتیک عامل تغییر ایدئولوژی سازمان بود، نه مارکسیسم. پارادایم مبارزه ی براندازی وقتی با خشم انقلابی و نفرت از شاه، بر قلب و روح بچه ها حاکم شد، آن چنان اولویت یافت که همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داد. همین بود که سازمان را به وجود آورد و همین بود که آن را از هم متلاشی کرد.(ص 302)

نویسنده، مصطفی فرهادی و زین العابدین حقانی را به عنوان نمونه مثال می زند که چگونه در فضای کمبود مباحث تئوریک، به مارکسیسم پیوستند.(ص 306) روشنفکران ما دچار یک سری محرومیت های اساسی بودند. مدرنیته و تمدن جدید، دموکراسی و آزادی را از اروپایی ها آموختیم. تفکر انقلابی و سازمانی را از کمونیست های روسی گرفتیم. اما چیزی از نظریات علمی و فلسفی جدید دنیای غرب دریافت نکردیم.(ص 317)

او در فصل هشتم با بیان فروپاشی سازمان به دنبال تغییر ایدئولوژی، می نویسد: در آن روزهایی که سازمان دیگر رمقی نداشت و در واقع از هم پاشیده شده بود، متأسفانه حوادثی روی داد که مسیر تحولات سازمان را به شدت تحت تأثیر قرار داد. گروهی از روحانیون که از کمونیست شدن سازمان در بیرون و حادثه ی قتل شریف واقفی برآشفته شده بودند، بدون اطلاع از مسائل و مشکلاتی که سازمان در زندان با آن دست به گریبان بود، همه جا مسئولیت تمامی حادثه ی کمونیست شدن مجاهدین را به گردن سازمان انداختند. آنها سازمان را متهم کردند که از ابتدا منحرف و کمونیست بوده و روحانیت و بچه های مذهبی را فریب داده است. آنها می گفتند: بنیانگذاران و اعضای سازمان از ابتدا به روحانیون که تخصص شان معارف دینی است، مراجعه نکردند که مسائل فکری خود را با آنها در میان بگذارند و راهنمایی بگیرند و به همین دلیل گمراه شدند. به این ترتیب، روحانیت تمام کاسه و کوزه ها را بر سر سازمان شکست و خود را از هر گونه تقصیر یا قصور مبرا نشان داد.(ص 335)

پس از مدتی، ماجرای دیگری اتفاق افتاد که درگیری مجاهدین و روحانیون را تشدید کرد. صدور فتوای نجاست کمونیست ها. این فتوا تیر خلاصی بود که کمترین رابطه ی میان مجاهدین و روحانیت را از بین برد و آنها را کاملا مقابل هم قرار داد. مجاهدین رفتند در کنار کمونیست ها ایستادند و کاملا صف خود را از روحانیت و هواداران آنها جدا کردند.(ص 336)

کیش سازمان پرستی را دست کم نگیرید. سازمان دین بود، آیین، مبارزه و شخصیت بود، حیات و ممات بود... اما حالا سازمان جدید طی مسیر تکاملی ضدامپریالیستی خود، از سازمان پرستی هم بالاتر می رفت و به مرحله ی پرستش رهبری ارتقا پیدا می کرد.(ص 339)

شاید هیچ حادثه ای مثل فتوای نجاست کمونیست ها، به انسجام و صلابت تشکیلاتی مجاهدین کمک نکرد. این فتوا سوژه های متعددی در اختیار آنها قرار داد تا ساده لوحی و نادانی مذهبی ها را در جدا شدن از مبارزه ی ضدشاه بزرگ نمایی و حقانیت خود را توجیه کنند.(ص 340) در میان افرادی که حکم به نجاست کمونیست ها دادند، آیت الله منتظری، هاشمی رفسنجانی، مطهری، بهشتی، مهدوی کنی و مفتح دیده می شدند. ایت الله طالقانی که همیشه مورد احترام گروه های چپ و راست بود، هم به این حکم رضایت داد. به نظر می رسید این حکم بیش از آن که بر مطالعه ای واقع بینانه و برای اصلاح امور بوده باشد، واکنشی انفعالی و انتقام جویانه بود.(ص 347)

+ نوشته شده در یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 10:13 توسط عباس فضلی  | 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 6 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:27