فلسفه ی نیایش

ساخت وبلاگ

فلسفه ی نیایش

به مناسبت شهادت علی(ع)

   امشب شب عزیز و عظیمی است. عزیز به خاطر این که یکی از شب های قدرمحسوب می شود. اما عظیم چون ما در این شب شاهد مصیبتی بزرگ هستیم. مولایمان علی بر اثر ضربت ابن ملجم در صبگاه روز نوزدهم ماه مبارک رمضان در بستر بیماری افتاده و فرزندان و خویشان را به حضور پذیرفته است تا آخرین صحبت ها و وصایا را با آنان در میان بگذارد. شما با این لحظه های جانسوز آشنایید و بارها از زبان واعظان و مداحان شنیده اید. این که بر آن امام همام چه گذشت و چه سفارش هایی کرد و چگونه آن آنات را گذراند. بنابراین در این مورد سخن نخواهم گفت. دوست دارم در مورد نیایش او با پروردگار در جلوت و خلوت سخنی را طرح کنم. و همچنین در مورد فلسفه و ضرورت نیایش مطلبی را بیان نمایم.

    آخرین دعای علی(ع) فزت و رب الکعبه بود که پس از ضربت بر زبانش جاری شد. این دعا حکایت تمام خواسته ها و درخواست هایش بود. این جمله ی کوتاه بیانی پرمعنا از رابطه ی عبد و مولاست. هم رستگاری خود را رقم زده که خواست دیرینه اش از خداوند است و هم خدا را به عنوان رب الکعبه معرفی کرده است. البته از این گونه مناجات ها در طول حیاتش فراوان دارد. اصلا گفتارش همه از جنس دعاست. او همواره خود را شیفته ی معبودی می داند که هستی وامدار اوست. و از اوست و به سوی او برمی گردد.(انا لله و انا الیه راجعون) در عین حال که در مقابل دشمن، شهامت و شجاعت دارد اما در مقابل عظمت الهی خود را عاجز و ناتوان به حساب می آورد. البته امام علی را می توان از نگاه فلسفی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی مورد ارزیابی قرار داد ولی من ترجیح می دهم وجه عبادی و دعایی او را برجسته کنم. البته از یک جهت می توان گفت: تمام گفتار و رفتار حضرت در راستای روابطش با خدا قابل توجیه است. تسلیم شدنش به پیامبر اسلام و جنگیدنش با دشمن و یاری رسانی اش به فقرا و مستمندان همه برای خدا بود. به قول مولوی

تو ترازوی احدخو بوده ای      بل زبانه ی هر ترازو بوده ای

تو تبار و اصل و خویشم بوده ای    تو فروغ شمع کیشم بوده ای

    احدخویی تعبیر لطیفی است یعنی تو خصلت خدایی داری. از طرفی نه فقط او را به ترازوی احدخویی توصیف می کند؛ بلکه می گوید: دیگر انسان ها و ترازوها را باید با تو میزان کرد. یعنی تو معیار حق هستی چون او خود را با حق میزان کرده بود. شاید این بیت عبارت دیگر جمله پیامبر اسلام(ص) باشد که فرمود علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیث دار. او رابطه اش را با خدا محکم کرده بود. لذا دیگر روابط او را باید در پرتو همین ارتباط معنا کرد. برخلاف ما که روابطمان را با دیگران هماهنگ می کنیم و در صورت اختلال، به خدا التجا و التماس می کنیم. یعنی نعل وارونه می زنیم. هرجا دچار ناملایمات شدیم به خدا پناه می بریم. حال آن که در مکتب علی(ع) قضیه معکوس است. او چون رابطه اش با خدا مستحکم و متعالی است دیگر مسائل را از آن زاویه می بیند.

   حال پرسش اساسی این است که حضرت علی(ع) چگونه این مسیر را پیموده است. تردیدی نیست که معلم اول و آخر او پیامبر اکرم(ص) بوده است. چنان که بارها در نهج البلاغه به این امر اعتراف کرده است که من در این مکتب پرورش یافته ام. خود را مدیون و مرهون ارشادات و هدایت های پیامبر اسلام می داند. پیامبری که به وحی متصل است.

متصل شد چون دلت با آن عدن     هین بگو مهراس از خالی شدن

امر قل زین آمدنش کی راستین      کم نخواهد شد بگو دریاست این

    با الگوگیری از پیامبر(ص) او زندگی را در گفت و گو و مناجات با حق جستجو می کند. لذا همواره به نیایش می پردازد. در نهج البلاغه آمده است: مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ؛ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ؛ وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ، كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ.(حکمت 89)

نهج البلاغه پر است از این کلمات و جملات پندآموز. ناله ها و فریادهای علی در مواجهه با رویدادهای پیرامون اعم از جنگ یا برخوردهای مردمی و سیاسی، بر همگان ثابت شده است. دعای کمیل علی سرشار از مضامین و معانی عرفانی در توصیف خدا و بندگان اوست.

    حضرتش خوب دریافته بود که به رغم گردن فرازی و تکبر، آدمی در مقابل سرشت و سرنوشت بسیار ناتوان است. تصور نکنید وقتی در دعای کمیل به تبع قرآن می گوید: ظلمت نفسی مرادش دیگران است. نه او خطاب به خود این را می گوید. واقعا در مقابل بزرگی و عظمت الهی خود را ضعیف می داند. اعلام عجز علی تا آنجاست که می گوید اگر مرا به جهنم ببری؛ حق داری ولی در آنجا هم باز تو را صدا می زنم و تو را می خواهم.

     نکته ی دوم این که او دریافته بود که چون آدمیان روحیه ی تزلزل و تبختر و تکبر دارند؛ نباید به آنها دل بست و به آنها وابسته شد. به قول مولوی

همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم/ همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم

حرام دارم با مردمان سخن گفتن/ و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم

یا چنان که در جای دیگر می گوید:

آدمی خوارند اغلب مردمان      از سلام علیک شان کم جو امان

    بنابراین التماس و التجا فقط با خدا رواست. نه با مردم. همان امری که در جهان مدرن کم رنگ شده است و اومانیسم جای خداپرستی را گرفته است. تصور نکنید مراد این است که مردم بدند نه بلکه منظور این است که انسان موجودی ضعیف و ناتوان است و حضرت علی(ع) به این ماهیت خود و دیگران پی برده بود. این ناتوانی و یا به تعبیر قرآن فقر امکانی است(فاطر/15) که بخشش را معنا می بخشد و کمک به دیگران را ضروری می کند و دلسوزی را به ظهور می رساند و همت آدمی در مددرسانی به دیگران را توجیه می کند.

          اگر بخواهم مطلب را دقیق تر بیان کنم. نیایش یک امر جهانی و همگانی است. هر فرد اعم از این که به چه دین و مذهبی وابسته است نیازمند به نیایش است. بهترین آثار ماندگار عرفانی در تاریخ متعلق به شخصیت هایی است که گرایش الهی- انسانی آنها بیشتر بوده است و از حوزه ی دینی و ملی خود پا را فراتر گذاشته اند. نمونه ها و شواهد تاریخی زیادی بر این مطلب صحه می گذارد. پیامبران الهی در این زمینه گوی سبقت را از دیگران ربوده اند. آنها در خلوت خود با خدای بزرگ راز و نیازی داشته اند و یا از سوی خدا مأمور این کار شده اند.

     خطاب قرآن به پیامبر که من الیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا(اسراء/79) بیانی از این رویکرد است. حضرت محمد(ص) برای رسیدن به مقام محمود نیازمند شب زنده داری است. البته این بیداری زمینه ساز تفکر در آفرینش هستی است که در آیه ی دیگر فرمود: الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض. پس از این تأمل و تفکر آدمی فریاد برآورد که ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار(آل عمران/191)

   یکی از آثار روزه ی رمضان سحرخیزی است. تهجد یعنی شب زنده داری و بیداری کشیدن در شب. و این مخصوص رمضان نیست بلکه در همه ی زمان ها امری مطلوب و نیکوست. الان باید دریابیم که چرا حضرت علی(ع) همواره نیمه های شب برمی خواست و با خدای خود به مناجات می پرداخت. این رویه در تمام امامان شیعه امری معمول بوده است. اصلا گفتگو با خدا امری مطلوب م نیکوست. دعای عرفه ی امام حسین نمونه ای از این حرکت است. دعای ابوحمزه ی ثمالی از امام سجاد(ع) حکایت همین معناست.

   من بر این باورم که اعترافات بزرگان مذهبی نوعی نیایش به درگاه خداست. اعترافات آگوستین را بخوانید گویا علی است که دارد دعای کمیل می خواند و یا امام زین العابدین است که نیایش می کند. آگوستین مسیحی متعلق به قرن چهارم میلادی است. در فرهنگ اسلامی کتاب «المنقذ من الضلال» اثر غزالی هم حکایت یک اعتراف بزرگ است. حتی اعترافات روسوی فرانسوی و تولستوی روسی هم در همین راستا قابل تحلیل و بررسی است.

    شخصیت های بزرگ فلسفی و عرفانی ما هم در این زمینه قلم فرسایی کرده اند. مقامات عارفان ابن سینا از نمط نهم اشارات بیشترین تبیین و شرح به خود دیده است. گرایش های پیامبرانه ی در میان عارفان از احمد غزالی تا نجم الدین رازی زبانزد است. دیوان شمس و مثنوی مولانا پر است از ربنا و ای خدا

ای خدا این وصل را هجران مکن/ سرخوشان عشق را نالان مکن

باغ جان را تازه و سرسبز دار/  قصد این مستان و این بستان مکن

  من بر این باورم که دانشمندان و پژوهشگران عرصه های مختلف علمی نیز از قابلیت های نیایشی برخوردار بوده اند. رمز ماندگاری یاد و نام بزرگان فراسویی ایده های آنهاست. آنها دریافته اند با اتصال به معبود و معشوق می توان ادعایی کرد و آثاری از خود به جای گذاشت.

    در زمان معاصر که اندیشه های سکولار و بی دینی بر جهان سایه افکنده است؛ باز نیایش است که راه گشاست. دکتر شریعتی در کتاب «نیایش» خود افسون زده ی امام سجاد(ع) است. وقتی در فرانسه تحصیل می کرده است به دنبال کتاب «نیایش» الکسیس کارل بوده است تا آن را دوباره ترجمه کند. لویی ماسینیون را به خاطر گرایش های دینی و عرفانی اش همواره می ستاید. جرج جورداق مسیحی را به علت معرفی علی(ع) به جامعه ی مسیحیت تحسین می کند. رونالد والش آمریکایی کتاب « گفت و گو با خدا» را به نگارش در می آورد. فریدریش هایلر الهیات دان آلمانی کتاب ارزشمند «نیایش» را نوشته است. او کسی بود که در یک شنبه ها مراسم دعایی مشترک بین همه ی مردم ساکن در محل خود با باورهای مختلف برگزار می کرد. آنه ماری شیمل متأثر از استادش هایلر به عرفان اسلامی روی می آورد.

     همه ی اینها را گفتم تا به این مطلب برسم که نیایش با خدا وجه اشتراک تمام ادیان و مذاهب است. دعا آدمی را بیشتر با خدا آشنا می کند. مناجات خصوصا در تنهایی مظهر اشراق و تجلی عشق به پروردگار است. بنابراین این همه تأکید برای برگزاری مراسم دعا و آیین نیایش به تأسی از پیامبران و امامان و عارفان در جهت زدودن کبر و نخوت ماست. در این حالات و آنات است که انسان در می یابد چه قدر ناتوان و ناشکر است.

    نکته ی دیگر این که ما خدا را خرج جزئیات زندگی می کنیم. حال آن که به قول دکترسروش دعا اِبراز بندگی است نه اَبزار زندگی. متأسفانه ما از ارزش دعا کاسته ایم. ارتباط با خدا را فقط برای سلامتی خود و شفای بیماران و رفع گرفتاری ها و آمرزش مردگان می خواهیم. اینها همه خوب است ولی نباید خدای بزرگ را تنها برای این خواسته ها خواست. به تعبیر مولوی

قصد گنجی کن که این سود و زیان/ در تبع آید تو آن را فرع دان

هر که کارد قصد گندم باشدش/ کاه خود اندر تبع می آیدش

قصد کعبه کن چو وقت حج بود/ چون که رفتی مکه هم دیده شود

قصد در معراج دید دوست بود/ در تبع عرش و ملائک هم نمود

 بیایید خدا را برای آشنایی با او و توصیف نعمات و آلاء او بخواهیم. فلسفه ی نیایش گفتگو ما با معبود است. چنان که در ربناهای قرآنی آمده است. مضامین دعاهای مأثور و مقبول امامان هم فقط توصیف خدا و اعلام عجز ماست. حکیم الهی قمشه ای در یک غزل این گونه می سراید:

چه خوش است یک شب بکشی هوا را/ به خلوص خواهی زخدا خدا را

به حضور خوانی ورقی ز قرآن/ فکنی در آتش کتب ریا را

شود آن که گاهی بدهند راهی/ به حضور شاهی چو من گدا را

طلبم رفیقی که دهد بشارت/ به وصال یاری دل مبتلا را

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 7 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:24