چرا باید بنویسیم؟

ساخت وبلاگ

 

چرا باید بنویسیم؟

   هر اندیشمند دچارِ خلجانات ذهنی، ناچار از نوشتن و مکتوب کردن داده ها و آگاهی های خود است. خلق کتاب در طول تاریخ حاصل همین دغدغه هاست. از این رو در این مقاله با استفاده از کتبی که پیرامون نوشتن به تحریر در آمده است، به سه عنصر ضرورت نوشتن، مقدمات آن و مزایای نگارش اشاره ای گذرا خواهم داشت.

ضرورت نوشتن

    در این که چه امری آدمی را به نوشتن وامی دارد یا چرا انسان باید بنویسد؟ به سه بیان از بزرگان اکتفا می کنم. اولی جورج اورول نویسنده ی انگلیسی هندی تبار است که در کتاب «چرا می نویسم؟» می گوید: اگر نوشتن را برای کسب معاش در نظر نگیریم. باور دارم چهار انگیزه ی بنیادین برای نوشتن وجود دارد. 1- خودخواهی صرف: میل به خردمند به نظر رسیدن، نقل مجلس بودن، پس از مرگ به یاد آورده شدن، حق خود را از بزرگترهایی که در کودکی سرزنشت کرده اند گرفتن. 2- عطش زیبایی شناختی. 3- انگیزه ی تاریخی: میل به دیدن چیزها همان گونه که هست. 4- مقاصد سیاسی.(ص 17تا 19) توصیه ی او به نویسنده ها چنین است: فرد تنها در صورتی قادر به نوشتن اثری خواندنی است که پیوسته شخصیت خود را از اثر بزداید.(ص36)

   دومی دیوید بروکس است. وی در مورد انگیزه ی نوشتن کتاب «کوه دوم» می گوید: من این کتاب را تا حدی برای این نوشته ام تا به خودم نوعی از زندگی را یادآوری کنم که می خواهم داشته باشم. همه ی ما نویسنده ها، کم و بیش حتی وقتی در منظر عموم به نوشتن در باره ی شخص دیگری تظاهر می کنیم در واقع داریم در باره ی خودمان می نویسیم. به عبارت دیگر ما سعی می کنیم آن چه واقعا خودمان نیاز به یادگیری داریم را تدریس کنیم.(کوه دوم ص 20)

    و سومی استاد مصطفی ملکیان است که با استفاده از قانون خود اِبرازی می گوید: من بارها و بارها گفته ام آدم باید خود اِبرازی(self expression) داشته باشد. باید خود را روی کاغذ بیاورد. خود را بیان کند. اگر اهل موسیقی است با موسیقی، اگر اهل نقاشی است با نقاشی، اگر اهل خوشنویسی، داستان نویسی، شعر، رمان یا هرچه هست با همان. آدم از سی و پنج سالگی به بعد نیاز به خود ابرازی دارد. تا آن سن، پروژکتور جهان روی ما افتاده است. از آن به بعد، پروژکتور از روی ما می رود و روی کسان دیگر قرار می گیرد. شما یک صحنه ی تئاتر را در نظر بگیرید که کاملا تاریک است و پروژکتور فقط روی کسی افتاده که الان اجرا به عهده ی او است.(عمر دوباره، مصطفی ملکیان ص 204) خود اِبرازگری فقط از طریق هنر ایجاد می شود. یک فیزیکدان نمی تواند بگوید حالا که من به این سن رسیده ام می نشینم دوتا کتاب فیزیک دیگر می نویسم. با کتاب فیزیک خود اِبرازی صورت نمی گیرد. باید به هنر روی بیاورد. چه موسیقی، چه نقاشی و خوشنویسی یا هنر مکتوب، باید شما را ارضاء کند.(همان ص 206)

    اگر دقت کرده باشید انگیزه ی نخست جورج اورول با دو دیدگاه دیگر وجه اشتراک دارد و در حقیقت هر سه نویسنده، خود اِبرازی را والاترین انگیزه برای نوشتن بیان کرده اند.

مقدمات نوشتن

    از نگاه من نوشتن دو پیش فرض دارد یکی خواندن و دیگری شنیدن. با خواندن، حقایق هستی قابل درک و ذهن افق گشایی می شود. از این رو قرآن با خواندن (اقرا باسم ربک الذی خلق) آغاز شده است. البته شاید در اینجا مراد فراخواندن باشد ولی هر چه هست توصیه ی مبارکی است. البته تردیدی نیست که خواندن هم پیش فرض هایی دارد که یکی از آنان احساس نیاز است و نیاز نیز ناشی از آگاهی به جهل است. وقتی سقراط را به دانایی توصیف کردند، خود بر این باور بود که من به جهل خویش باور دارم و دیگران نه. همین اشراف به جهل است که آدمی را به خواندن ترغیب می کند و عطش می آفریند.

آب کم جو تشنگی آور به دست      تا بجوشد آبت از بالا و پست

  هر چند عرفا ما را به رهایی از دانستگی تشویق می کنند ولی همین امر هم نیازمند به دانستگی است. تشنگی و گرسنگی ناشی از آگاهی به جهل، آدمی را حریص به خواندن می کند و هر چه بیشتر می خواند در می یابد که کمتر می داند. گویا خواندن بسان آب شوری است که به قول مولوی مستسقی را هم به طرف آب می کَشد و هم او را می کُشد

گفت من مستسقی ام آبم کشد      گرچه می دانم که هم آبم کُشد

هیچ مستسقی بنگریزد زآب      گر دو صد بارش کند مات و خراب

    اما این کشیدن و کشتن، سبب درک جدیدی از هستی می شود. به تعبیر رومن رولان ما کتاب را نمی خوانیم بلکه خود را در کتاب می خوانیم. یعنی پیش از آن که هستی ادراک شود، ما به هستی خود وقوف می یابیم اگرچه این وقوف چیزی جز درک هستی نیست(وحدت وجود) چون نهایت ادراک، درک نسبیت است و نقصان

همچو مستسقی کز آبش سیر نیست    بر هر آنچه یافتی بالله ماییست

یا به قول نظامی

هر چه در این ره نشانت دهند        گر نستانی به از آنت دهند

     خواندن، غور کردن در آفرینش هستی و غوطه ور شدن در وجود خویش است. بنابراین خواندن در معنای موسع کلمه همان اندیشیدن است. انسانی که می اندیشد می خواند و او که می خواند می اندیشد. در پی خواندن های مکرر است که آدمی می شنود و به خطاب بشنو می رسد. فاذا قری القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلکم ترحمون(اعراف/204) یکی از شگرد های مخالفان پیامبر لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فیه(فصلت/26) بود غافل از این که قرآن چون خواندنی است، شنیدنی نیز هست. پیامبران الهی چون هستی را می خواندند حق را می شنیدند همان که در قالب وحی نمود و بروز داشت و به درجات وجودی، دیگران هم از آن برخوردار می شدند

آن که کرّمناست و بالا می رود     وحی اش از زنبور کی کمتر بود

پس پیش فرض دوم نوشتن، شنیدن است

بشنو از نی چون شکایت می کند    از جدایی ها حکایت می کند

    نی تمثیل زبان هستی است گویا با خواندن، خلاقیتی شکل می گیرد به نام شنیدن. یا همان وحی و شعور مرموزی که موجب جاودانگی بشر است. این که گفته می شود

نشنو از نی نی نوای بینواست             بشنو از دل دل حریم کبریاست

نوعی کژتابی و بدفهمی از سخن مولوی است. چون منظور از نی، همان نوای دل است.

     با وجود این دو پیش فرض در می یابیم که نوشتن حاصل خواندن و شنیدن است. البته با اندکی تسامح و تأمل می توان گفت نوشتن ناشی از شنیدن است. که آن هم از پی خواندن به دست می آید. حال با این نگاه می دانیم که نوشتن یعنی عبور از سنگلاخ های خواندن و شنیدن. نوشتن پس از شنیدن نوعی خواندن محسوب می شود یعنی ما دو نوع خواندن داریم یکی پیش از شنیدن و دیگری پس از شنیدن. که بر دومی نوشتن هم اطلاق می شود.

    نکته ی نهایی آن که تجربه ی نوشتن نوعی معناداری و معنادرمانی است. به گاه نوشتن آدمی از خود بی خود و از جسمیت رها می شود. و به معنا می رسد. به یک نشاطی دست می یابد و او را درمان می کند. از این رو هنگام نوشتن و حتی خواندن، جسم سهم خویش را با نوشیدنی طلب می کند.

مزایای نگارش

    آدمی به عنوان موجودی ناطق و متفکر همواره نیازمند بازاندیشی آگاهی ها و اطلاعات خود است. نوشدن ایمان و دانش و بینش اقتضای آن را دارد که به بازپروری پندار و گفتار و رفتار در جنبه های مختلف بپردازیم و به تازگی روح و روان در مواجهه با مشکلات و ناملایمات دل ببندیم. ما خواسته یا ناخواسته در گردونه ای از اخلاق، سیاست و دین و زندگی قرار داریم که روزمرگی مان را سامان و تداوم می بخشند. نجات از چالش های بیرونی نیازمند پالایش های درونی است که آن هم در دو پدیده ی جان افزا به نام خواندن و نوشتن صورت می گیرد.

   برای من نوشتن یک عادت و عبادت است من با نوشتن می زییم و کتاب های زیادی در این باره به مطالعه گرفته ام اکنون پاره ای از آثار و مزایایی که بر نگارش مترتب است، با شما به بحث می گذارم.

1- نوشتن نوعی رهایی از رنج بشری است. چنان که بودا گفته است، آدمی همواره با رنجی جاودانه رو به رو است و فلسفه ی فعالیت های او رهایی از این رنج ذاتی است. انسان از آغاز تا انجام زندگی با سختی ها و ناملایماتی دست و پنجه نرم می کند که ناچار از آن ها است. به تعبیر روان شناسان هر کدام از آن ها که پشت سر می گذاریم دیگری نمایان می شود. یکی از راه های برون رفت از این مشکلات، نوشتن است. شما وقتی مطلبی را می نویسید، در حقیقت می خواهید آن را فراموش کنید نه به یاد بیاورید. از طرفی با نگارش، نداشتن های آدمی برملا نمی شوند. یعنی  مشغول داشت های خود می شود.

2- نوشتن نیازمند پیش اندیشگی است. یعنی قبل از این که مطلبی قلمی شود باید در باره ی آن فکر کرد. چرا که قلم و دست مانند زبان، اندیشه را نمایندگی می کنند. کسی می تواند بنویسد که پیش از آن اندیشیده باشد. و برای اندیشیدن هم باید خواند و با مسائل پیرامونی درگیر شد. افراد بی درد و بی دغدغه حوصله ی خواندن و نوشتن ندارند. باید دردی باشد تا تو را به درس نوشتن فراخواند.

3- نگارش پرهیز از پرگویی است. کسانی که به نوشتن عادت دارند، به تمرکز و سکوت نیازمندند. نظامی می گوید:

با این که سخن به لطف آب است      کم گفتن هر سخن صواب است

کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ       تا ز اندک تو جهان شود پر

      نویسندگان بزرگ نسبت به گفتار خساست به خرج می دهند. چون گفتار سبب به هم ریختگی و شلختگی فکر می شود اما نوشتن بدان سامان و انسجام می بخشد. از طرفی سخنان کم محتوا موجب ملال شنونده می شود.

4- نوشتن موجب کنار آمدن با خود می شود. علاوه بر این که آدمی با نوشتن از مسائل پیرامون تا حدودی نجات پیدا می کند با خود نیز کنار می آید. و به رضایتی نسبی از خود می رسد. یعنی به خودشناسی و خودسازی تن می دهد. لازمه ی اخلاقی زیستن کنار آمدن با خویشتن است. اری دِ لوکا نویسنده ی ایتالیایی در کتاب «طبقه هم کف» در باره ی اشخاص متعددی که در وجود انسان مأوا گزیده اند چنین می گوید: هر یک از ما جمعیتی در خود نهان دارد؛ هر چند که با گذشت زمان تمایل می یابیم این کثرت را به فردیتی بی ما تبدیل کنیم. ما مجبوریم فرد بمانیم و تنها یک اسم داشته و نسبت به آن پاسخگو باشیم. از این رو اشخاص متنوعی را که در وجود ما گرد آمده اند به خاموش ماندن عادت داده ایم. نوشتن کمک می کند آن ها را بازیابیم(به نقل از کتاب افسون زدگی جدید، داریوش شایگان ص 133)

5- نگارش تغییر لحظه به لحظه ی زندگی است. انسانی که می نویسد در حقیقت دارد خود را بازسازی می کند. این لحظات موجب تغییر در رفتار و گفتارش می شود. نویسنده با نوشتن به تحول درونی خود تن می دهد. مضامین آن بر روح و روان او اثر می گذارد او را انسان دیگری می کند. آنچه ما در یک زندگی اصیل بدان نیازمندیم بیداری همه روزه و مشاهده ی دگرگونی در حیات است و این در نوشتن رخ می دهد.

6- نوشتن با تخیل همراه است. با نگارش نوعی زایش شکل می گیرد تخیّل و تدّبر حاصل حضور فکر در نوشتن است. ناگفته ها و نایافته ها در خیال تحقق می یابد. کلمات قصار بزرگان همان حرف های ناگفته شان هست. همین حرف هاست که برای ما ایده ساز می شود.

7- نوشتن رسیدن به آرامش است. اصولا نگارش موجب آرامش و تقویت تمرکز ذهنی و حافظه می شود. چون عمل نوشتن نوعی حرکت است که مطالب را به صورت حسی، عینی و تصویری بهتر به حافظه می سپارد.(همان ص 18) انسان در اثر نوشتن به تخلیه ی روانی می رسد. حوادث پیرامون در نگاهش رنگ می بازد. توصیه روان شناسان این است که اگر اندیشه ای مانع خواب شما شد آن را بر روی کاغذ بیاورید تا به آرامش برسید. در حقیقت نوشتن به مثابه ی دعا و عبادت است.

   این آثار هفتگانه برای نوشتن مرهون خواندن و شنیدن مطالب خوب و با ارزش است. انسان خالی الذهن هیچ وقت قلم به دست نمی گیرد. بنابراین با خواندن است که قلم تراوش می کند. حال با استفاده از مفاد کتاب «بنویس تا اتفاق بیفتد» اثر هنریت کلاوسر با ترجمه ی جهان قطب شاهی و ندا رشیدی سه مورد دیگر از فوائد نوشتن را برجسته می کنم.

8- فاصله گیری: برای جینی، نوشتن یک جور درک کردن بود. یک راه برای فاصله گرفتن از خودش، ایستادن خارج از دایره نگرانی ها(ص 80) برای درک خود و شرایط موجود، تا حدودی باید از خود فاصله گرفت. این فاصله به تعبیر نویسنده به مثابه ی ایستادن در خارج از دایره ی نگرانی ها و ایجاد نوعی پرسپکتیو و چشم انداز برای درک واقعیت است. از تعالیم بودا یکی فاصله‌گیری از اندوخته ها و آموخته هاست. بزرگان تاریخ با رهایی از خود، به خود حقیقی رسیده اند.

9- افق گشایی: زمانی که اهداف تان را می نویسید از مغزتان، انواع مطالب جدید، و عقائد انرژی‌زا و طرح‌های مختلف تراوش می کند.(ص 45) نوشتن سبب ایجاد مطالب جدید و گرایش های نو می شود. چه بسا با نوشتن، شما از ایده های پیشین و اهداف بلند مدت خود دست بردارید. یا به تعبیر دیگر نوشتن باعث می‌شود تا شما پاره ای از خواسته ها را فراموش و آرزو های جدید را جایگزین نمایید. گاهی نفس نوشتن، نوعی به آرزو رسیدن تلقی می شود. این تغییر و تلقی به زبان هرمنوتیک، افق گشایی نام دارد.

10- تعهدورزی: تاثیر نوشتن این است که شخص را از تخیل به تعهد سوق می دهد.(ص 146) در حقیقت با نوشتن مطالب و بیان برخی ویژگی های شخصی، فرد را موظف می کند نسبت به آن ها تعهد داشته باشد. یعنی نوشتن نوعی اعتراف  به وضع موجود و محدودیت خواسته ها است. اعتراف نامه های بزرگان تاریخ، حاصل واقعیت گرایی و اندیشه ورزی آنان است. نوشتن سبب می شود که حتی تخیلات ما رنگ واقعیت به خود گرفته و زندگی ما را سامان بخشند.

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:39