فراغتی و کتابی(8)

ساخت وبلاگ

 

12- تأملات یا مدیتیشن: عنوانی است که بر چند کتاب سنگینی می کند. پیش از این تأملات کنفسیوس حکیم چینی را خوانده بودم. تأملات دکارت و سارتر هم خواندنی است اما تأملات مارکوس اورلیوس با ترجمه ی عرفان ثابتی از جنس دیگری است. اورلیوس از نامدارترین فیلسوفان رواقی است که تمام تلاشش در این اثر کلاسیک معطوف به خودشناسی است. با خرید این کتاب مدت زمانی افکارم متوجه مطالبش شد. هر چند در این اثر توصیه می شود عطش نسبت به کتابها را فراموش کن (ص18) ولی همین عطش خواندن بود که مرا به خواندن این کتاب راغب کرد.

تأملات را می توان جز آن دسته کتبی دانست که هر چند روز مراجعه به آن ضروری است. پاره ای از کتب را باید همواره خواند. متون مقدس آسمانی و غیر آسمانی، برخی کتابهای عرفانی و اخلاقی مانند فصوص، مثنوی، گلشن راز، کلیات سعدی و حافظ جزء این کتب محسوب می شود. همان هایی که به تعبیر فرانسیس بیکن باید آنها را بلعید و درک کامل کرد. گویا این کتب ریشه در ماوراء دارند که هر بار مراجعه به آنها ما را به نکته جدیدی رهنمون می کند. و دریچه ی نوی به روی ذهن ما می گشایند. همان آثاری که در طول تاریخ، شرح بر آنها نگاشته شده است و همواره نیازمند توضیح هستند. و ما هم می توانیم بر آنها نکته ای بیافزاییم. این افزایش نتیجه ی تجربه ی جدید و زیسته است. و زندگی حاصل این تجربه هاست. بنابراین مراجعه ی مکرر به برخی آثار ذهن آدمی را فعال می کند. و شیوه ی خوب زیستن را به او می آموزد و در یک کلام پویایی یعنی آموختن و تجربه کردن مدام و احیا ارزش های الهی و انسانی برای زیستن بهتر و مشارکت ومداخلت در سرزندگی و دمیدن روح به زندگی.

ما آدمیان هر زمان و هر روز نیازمند پویایی و نوشدن هستیم و این را می توان از طریق سرک کشیدن به اندیشه های پیشین و کسب تجارب معنوی و الهی به دست آورد. اندیشه ی ناب آن نیست که روزی آن را در چارچوبی پذیرفته باشی و همان را برای تمام دوران زندگی به کار بگیری. چنان که تصور کودکانه ی ما ازخدا تغییر می کند؛ دیگر عناصر حیاتی زیستن نیز همواره در حال بازسازی و دگرگونیست. ما باید از گذشته ی فکری خود به سوی اندیشه های بهتر و برتر هجرت کنیم و راه این هجرت از طریق فلسفیدن امکان پذیر است. از این رو بهترین آثار نویسندگان و گفته هایشان در دوران پایان عمرشان شکل گرفته است. شرکت در مواجید عرفانی و مواهب فکری دیگران یعنی فعالیت فکری مداوم برای صید معانی از طریق تور الفاظ و مفاهیمی که در هر روز به چشم و گوش ما می رسد. شاید تفسیر

چنین گفت پیغمبر راستگوی          زگهواره تا گور دانش بجوی

همین باشد که آموختن امری همیشگی و به کار گرفتن آن نیاز روزآمد زندگی است. و همواره اندوختن و آموختن موجب رستگاری می شود.

تأملات اورلیوس ما را به تأملی دوباره در باره ی هستی، مرگ، خدا(یا خدایان) ایمان، دوستی، خانواده و پدیده های پیدا و پنهان جهان سوق می دهد. گویا هر جمله اش پتکی است بر سر آدمی که به چه می اندیشی؟ و چه راهی را در پیش گرفته ای؟ اندکی تأمل کن و راه رفته ات را مورد ارزیابی قرار بده و در حال زیستن را تجربه کن. مثلا پیرامون مرگ نکته ی اساسی دارد و می گوید: چون مرگ فرا می رسد زیان کسانی که طولانی ترین و کوتاه ترین عمر را داشته اند دقیقا به یک اندازه است. زیرا انسان نمی تواند چیزی جز زمان حال را از دست بدهد چون این تنها چیزی است که دارد و کسی نمی تواند چیزی را که ندارد از دست بدهد(ص22) در ادامه می گوید: عمر آدمی لحظه ای بیش نیست وجودش جریانی گذرا، احساساتش مبهم، جسمش طعمه ی کرم ها، نفسش گردبادی ناآرام، سرنوشتش نامعلوم و شهرتش ناپایدار است(ص23)

یک لحظه براین گفته اش تأمل می کنم که اگر انسان می دانست که سرنوشت نهایی اش نامعلوم است لحظه ای در اندیشه ی لذت های زودگذر و شهرتهای قدرتی و ثروتی نمی بود. همین عواملی که به خیال آدمی سبب ارتقای اوست منجر به سقوط او می شود. شهرت و قدرت و ثروت اگر در راه صحیح مصرف نشوند بلای جان و رسواگر آدمی می شوند. اگر دنیا را به مادری تشبیه کنیم و بشر را کودکانش بخوانیم انسانها برای رهایی از ترس های موجود چون فقر بیماری و مرگ به دنیای شهرت و ثروت و قدرت پناه می برند که از آن ناملایمات نجات یابند ولی نمی دانند ترس از اوهام و خیالات آنها را به خیالات دیگری می کشاند و زندگی شان را تباه می گرداند. چنان که در قرآن به قوم عرب هشدار می دهد که برای ترس ناشی از فقر به قتل کودکانتان تن ندهید. لاتقتلوا اولادکم خشیه املاق(اسراء/31) امروزه که این نابرابری ها و بی عدالتی ها به مراتب شفاف تر و گسترده تر شده است؛ آدمی نه فقط به قتل فرزندان بلکه به کشتن خویش هم تن می دهد و این کشتن نه فقط مرگ آنی است بلکه دچار شدن به مرگ تدریجی است که تما م توان خود را برای رسیدن به مطامع دنیوی و خواسته های شهوانی مصروف می دارد و همه در یک رقابت کاذب این نوع مرگ را تجربه می کند.

وی ادامه می دهد: زندگی چیزی نیست جز نبرد، اقامتی کوتاه در سرزمینی بیگانه و پس از شهرت، گمنامی فرا می رسد. پس چه چیزی می تواند راهنما و پاسدار آدمی باشد؟ فقط و فقط یک چیز فلسفه. فیلسوف بودن یعنی پاک و سالم نگه داشتن روح الهی خود. یعنی روحی فارغ از لذت و درد داشتن یعنی هدف داشتن و از کذب و ریا مبرا بودن. یعنی در قید کرده ها و نکرده ها ی دیگران نبودن. یعنی تن به قضا دادن و خدایان را منشأ امور دانستن و از همه مهم تر یعنی با متانت در انتظار مرگ بودن و مرگ را جز انحلال و انفکاک ساده عناصر سازنده موجودات زنده ندانستن(ص23)

از هشدارهای تکان دهنده ی مارکوس این است که بیش از این خود رافریب مده. دیگر هرگز نه این یادداشت ها را دوباره خواهی خواند، نه سالنامه های رومی ویو نیان قدیم را، و نه کتابهایی را که برای روزگار پیری کنار نهاه ای پس به سوی مقصد بشتاب. از امیدهای واهی چشم بپوش و اگر در اندیشه ی سعادت خود هستی، تا می توانی خود را نجات ده(ص32)

این فراز از گفته های اورلیوس مرا به یاد آرزوهایی می اندازد که هر کس برای دوران بعدی و پیری خود در نظر می گیرد. از پس پشت انداختن خواسته های معقول و اصیل خود و به دنبال یک فراغت کامل روزگار را سپری می کند. غافل از اینکه آن موقع معقول، مبهم و گاه نامعقول جلوه می کند. نمی توان به انتظارش نشست و کاری جز امور روزمره را انجام نداد. باید همین اکنون آن خواسته را محقق کرد. و منتظر زمان نامعلوم و ناپیدا نبود. این همان تسویف و تسویلی است که در فرهنگ قرآنی به شیطان نسبت می دهد.(محمد/25) یعنی با فردا فردا کردن امور مهم و معقول را به تأخیر می اندازیم و یا با آراستن امور عادی، اغواگری را پیشه می کنیم.

تأملات اورلیوس در 12 بخش تنظیم شده است و در هر بخش فرازهایی با توجه به مخاطبانش بیان داشته است هر چند گاه دچار پراکندگی موضوع است اما توصیه هایش کاربردی و کارساز است. و این امر ما را به یاد کتب مقدس می اندازد که در قالب لف و نشر مشوش شکل گرفته است و به ذهن و زبان مخاطب خوشتر می آید. 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 194 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 4:54