جلال در جدال

ساخت وبلاگ

 

جلال در جدال 

          کتاب خسی در میقات اثر به یاد ماندن جلال آل احمد را بار دیگر به مطالعه گرفتم. معمولا برای دوستانی که می خواهند به حج بروند خواندن آن را توصیه می کنم. این کتاب حاصل یادداشت های روزانه آل احمد هنگام حرکت از فرودگاه تا آخرین لحظه بازگشت را شامل می شود. البته چنان که می دانید جلال پرنویس بوده و هر بهانه ای را برای نوشتن غنیمت می شمرده است. وقتی در سال 1343 تصمیم به سفر حج می گیرد ناصرخسرووار به تهیه گزارش سفر می پردازد. در این متن همان جسارت اعتراضی او به گفته ها و حوادث پیرامون  انعکاس یافته است. به طور اجمال می توان ده برداشت موردی از دل این سفرنامه بررسید.

1- پس از سالها دور بودن از رفتارهای دینی، بدان بازگشته است.

2- اوضاع سیاسی و اجتماعی عربستان را تشریح می کند.

3- نگاه حاکمان سعودی را در مواجهه با حاجیان ایرانی گزارش می کند.

4- چند بار یادآوری می کند که باید مکه و مدینه را از عربستان جدا نموده و به گروهی از مسلمانان کشورهای دیگر سپرد.

5- وضعیت حاجیان ایرانی را از آغاز تا انجام حج بیان می کند.

6- اندیشه های کتاب غربزدگی در پاره ای مباحث انعکاس یافته است.

7- حس گردشگری و جستجو از وضع دیگر حاجیان یکی از دغدغه های جلال در این سفر است.

8- به قطع روابط مصر با عربستان در پی تشنج سیاسی کشور یمن اشاره می کند.

9- برخی واژگان غریب در فارسی و عربی و فرانسوی به کار می گیرد.

10- با نکات ادبی به توصبف فضاهای مکه و مدینه می پردازد.

         گاه هم حس عرفانی اش گل کرده و می نویسد: دیدم که تنها "خسی" است و به "میقات" آمده است و نه "کسی" و به "میعاد"ی و دیدم که "وقت" ابدیت است یعنی اقیانوس زمان. و "میقات" در هر لحظه ای و هر جا و تنها با خویش. چرا که "میعاد" جای دیدار توست با دیگری. اما "میقات" زمان همان دیدار است و تنها با "خویشتن" و دانستم که آن زندیق دیگر میهنه ای یا بسطامی چه خوش گفت وقتی به آن زائر خانه ی خدا در دروازه ی نیشابور گفت که کیسه های پول را بگذار و به دور من طواف کن و برگرد. و دیدم که سفر، وسیله ی دیگری است برای خود را شناختن. این که "خود" را در آزمایشگاه اقلیم های مختلف به ابزار واقعه ها و برخوردها و آدم ها سنجیدن و حدودش را به دست آوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ و هیچ.(ص 92)

در این متن عرفان گونه وجه تسمیه کتاب هم روشن می شود.

       در هر صورت با دوباره خوانی 200 صفحه ای کتاب دریافتم که او در پی برگزاری مراسم حج نبوده و به سرک کشیدن و کنجکاویش پاسخ داده است چنان که می گوید: من در این سفر بیشتر به جست وجوی برادرم بودم – و همه ی آن برادران دیگر- تا به جست و جوی خدا که خدا برای آن که به او معتقدست، همه جا هست.(ص 197)

      اما تفصیل قصد خود را در جملات پایانی کتاب آورده است آنجا که می نویسد: این جور که می بینم این سفر را بیشتر به قصد کنجکاوی آمده ام. عین سری که به هر سوراخی می زنم به دید، نه امیدی. و این دفتر نتیجه اش. به هر صورت این هم تجربه ای یا نوعی ماجرای بسیار ساده و هر یک از این تجربه ها و ماجراهای ساده و بی ماجرا. گرچه بسیار عادی، مبنای نوعی بیداری. و اگر نه بیداری دست کم یک شک. به این طریق دارم پله های عالم یقیین را تک تک با فشار تجربه ها، زیر پا می شکنم و مگر حاصل یک عمر چیست؟ به این که در صحت و اصالت و حقیقت بدیهی های اولیه که یقیین آورند یا خیال انگیز یا محرک عمل، شک کنی و یک یکشان را از دست بدهی و هر کدامشان را بدل کنی به یک علامت استفهام.(ص 195)

         و این گونه بود که جلال عمری را در تردید و تردد زندگی را سپری کرد. و همه ی زندگی را در تجربه های ناقص گذراند و به آنانی که آسوده خاطر در یقیینیات پرسه می زدند فریاد زد اندکی شک کنید. او داستایفسکی وار مدام در جدال شک و ایمان بود.

+ نوشته شده توسط عباس فضلی در چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۶ و ساعت 12:18 |
تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 199 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 4:35