دریافت معنای جدید از یک متن

ساخت وبلاگ

دریافت معنای جدید از یک متن

   یکی از رویکردها به معنای زندگی و یا درک معنا در جهان هستی، روبرو شدن و مواجهه ی دیالکتیکی با متون است. این دیدگاه با تکیه بر هرمنوتیک فلسفی از یافته های پل ریکور فرانسوی است. وی متأثر از گادامر و هایدگر آلمانی، به نوعی رها شدگی متن از نویسنده و خواننده قائل است که در راستای نظریه ی افق گشایی گادامر شکل گرفته است.

      البته پیش فرض خلق معنای زندگی از متن، مطالعه کردن و خواندن متون است. فقط افرادی که اهل مطالعه هستند؛ می توانند از این نسخه برای معناداری زندگی بهره بگیرند. پیروی شفاهی از ایده ی دیگران و فاصله گیری از متن مکتوب، فرد را دچار نوعی سرخوردگی و سردرگمی یا تقلید محض از دیگران می کند. عیب سخنان شفاهی آن است که به شدت متأثر از بستر فرهنگی و موقعیت اجتماعی گوینده و شرایط روحی- روانی او است. اما متن مکتوب کمتر به این عوامل وابسته است. چون عمل نوشتن بر خلاف گفتن در یک فضای گسترده و همه جانبه تری صورت می گیرد. در گفتار شرایط آنی حضور فعال دارند. گفتن معمولا با احساسات عاطفی و هیجانات روانی همراه است ولی در نوشتار تمام گذشته ی فکری و حتی اندیشه های آینده نگرانه ی نویسنده نیز دخیل هستند. نوشتن ثبت دائمی ایده ها در تراز اندیشه هاست.

      پیش فرض دوم این رویکرد، آن است که فرد نیازمند اطلاعات کلی و گاه جزئی از دانش هرمنوتیکی بوده و باید سیر تحول تاریخی این اندیشه را در طول دو قرن اخیر دنبال کند و بداند چه رابطه ای میان متن، نویسنده و گوینده وجود دارد. هر چند شناخت نویسنده و تمایل او به نوشتن و ثبت آثار و افکار، بخشی از دریافت متن است اما خواننده بدون لحاظ این پیشینه و فقط با تکیه بر خود متن در پی خلق و درک معنای جدید و گسترش آن است. البته در تعبیر دینی از هرمنوتیک، گزینه ی دیگری هم وجود دارد و آن درک معنای معناهاست که خدا باشد. این درک هر چند دست یافتنی نیست ولی نظر به آن می تواند افق گشایی متنی که در اندیشه ی گادامر به آن پرداخته شده را گسترش دهد. یعنی ما با گشودگی مطلق مواجه هستیم که رسیدن به آن امکان پذیر نیست اما شناوری درمتن و معنا را تداعی می کند.

       حاصل این رویکرد رسیدن به فهم از خویشتن در پی جست و جوی معنا از متن دیگران است و چون خویشتن فهمی نامحدود است بنابراین کشف و کاوش معنا ادامه پیدا می‌کند. قانع نشدن به یک متن و گفتار و عبور از یک معنا به معنای دیگر و تعبیر و تأویل مدام گفته ها و نوشته‌ها، سیرناپذیری معنا از زندگی را به دنبال دارد و همین امر موجب نجات از دگماتیسم فکری و تقلید از یک مرام و مسلک است. ذهن جستجوگر آدمی برای دریافت معنا، شناور بودن او در معانی را اقتضا می‌کند. معانی متکثر و برداشت های تأویلی متفاوت از یک متن، زمینه‌ساز بدفهمی و سوء فهم نسبت به دیگران حتی خود شخص است. عطش سیری ناپذیر برای درک حقیقت معنای معناها و عبور از تفسیرهای موجود، منجر به یک درک گشاده و باز نسبت به متن می شود. البته تکثر معنا و اکتفا نکردن به یک معنای منسجم و پذیرفته شده؛ گاه نوعی بی معنایی را نیز ایجاد می‌کند. این امر را می‌توان از زبان اگزیستانسیالیست های الحادی و نیهلیست هایی چون سارتر و کامو شنید. اما به قول پل ریکور " زندگی اگر معنادار نباشد؛ فهم برای همیشه ناممکن خواهد بود" (هرمنوتیک مدرن ص91) از این رو گفته اند بی‌معنایی هم نوعی معناست. اما باور به یک موجود مطلق و نامتناهی، معانی متفاوت و متکثر را به یک معنای نامتناهی و بکلی دیگری هدایت می کند.

      این معنای نامتناهی، خلق معنا و تأویلی است که در رویارویی با یک متن حاصل شده و از معانی پیشین، پیشی می گیرد. معنای فرضی به معنای ایده آلیستی و ذهنی نیست بلکه رسیدن به یک معنای متفاوت از متن است. در حقیقت نوعی زایش فکر و دریافت معنای جدیدی است که موجب ساماندهی دیگر افکار و اعمال آدمی می‌شود و در رفتار و گفتارش نمایان می گردد. یعنی آدمی در متن و دنیای به وجود آمده از متن، زندگی می کند.  تمام روابط اخلاقی و مناسبات اجتماعی او متأثر از پذیرش معنا و فهم جدید از متن است. چون منجر به خویشتن فهمی می شود و درک متفاوتی از هستی را رقم می زند. بنابراین صرفا فرض یک معنا نیست بلکه زندگی در دنیای متن است.

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 175 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 5:04