کوری و کرونا

ساخت وبلاگ

    

کوری و کرونا 

      صبح زود که از خواب برخاسته و به تماشای صحر نشستم؛ خدا را شکر کردم که هنوز زنده ام. صدای بلند اذان که شنیدم؛ دریافتم متصدیان مساجد به این فکر افتاده اند که اذان را با صدای رساتر به گوش مردم برسانند. این روزها دو مفهوم خدا و آخرت که برخی اندیشمندان، تبیین آنها را تنها رسالت پیامبران دانسته اند؛ طنین بیشتری به خود گرفته است.

       اندیشه ی کسانی که در بیمارستان ها و مراکز درمانی به فعالیت مشغولند و افرادی که در معابر عمومی و مناطق شهر و روستا، زحمت مضاعفی را متحمل می شوند. صاحبان مشاغلی که به واسطه ی مهمان ناخوانده ی کرونا بیکار گشته اند؛ امانم را بریده است. ذکر و فکر مبتلایان، فوت شدگان، ناله ی سرماخوردگان و دغدغه ی دانش آموزان و دانشجویانی که از درس و بحث وامانده اند؛ ذهن و زبانم را مچاله کرده است.

      تصور نمی کردم که روزی، مضمون روایتی که ساراماگوی پرتغالی در رمان " کوری" به تصویر کشیده است؛ در کشورم شاهد باشم. آنهایی که این کتاب را خوانده اند؛ خوب در می یابند که نویسنده، چگونه جامعه ی مدرن را به نقد کشیده است. امروز کوری و کرونا بر این کشور سایه افکنده است.

      البته امیدوارم با تلاش مسئولان و همت دست اندرکاران، این بلا و بلاهای دیگر از این سرزمین رخت بربندد و آحاد جامعه، خورشید خوشبختی را نظاره گر شوند. یاد سخن اسکاول شین در کتاب "چهار اثر" افتادم که می گفت: چه خوب است که انسان بعضی وقت ها به تماشای سحر برود تا با همه ی وجود دریابد که آفتاب بی گمان خواهد دمید.

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 165 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 5:04