دنیای ذهن و زبان

ساخت وبلاگ

 دنیای ذهن و زبان

          وقتی از سفری کوتاه برمی گردی؛ هوای نوشتن خاطره به ذهنت خطور می کند. با دست گرفتن قلمی و برداشتن چند کاغذ، خاطره نویسی آغاز می گردد. هر گاه گزارش سفر مکتوب می شود؛ ماندگاری آن بیشتر است و شاید جاودان.

                  حدودا دوازده سال پیش سفری داشتم به جزیره ی ابوموسی. این سفر دو روزه پر بود از خاطره، گلزار شهدا، کلاس، ساحل وهواپیما. این کلیدواژه ها وقتی در هم می آمیزند؛ معجونی از رؤیا می‌سازند.

      با هماهنگی سرکار خانم منصوری مسئول پیام نور جزیره با هواپیما مسیر کوتاه بندرعباس- ابوموسی را پیمودیم. راننده ای از فرمانداری ما را به مهمانسرای تأمین اجتماعی برد. استراحتی کردیم پس از اقامه ی نماز و صرف ناهار به اتفاق دانشجویان برای شرکت در مراسم بزرگداشت شهیدان و دلاورمردان عرصه ی نبرد، راهی گلزار شهدای جزیره شدیم. روز پنجشنبه مصادف بود با پنجم آذرماه، روز بسیج، مراسم زیبا و بی ریایی شکل گرفت. پیرامونمان را با پرچم هایی از جنس کاغذ و پارچه تزئین کرده بودند. بیشتر ساکنان جزیره به اتفاق خانواده هایشان در مراسم حضور داشتند. مجری برنامه، ورود دانشجویان پیام نور را خوش آمد گفت. در پی آن فرماندار جزیره ضمن گرامیداشت روز بسیج و شهیدان بسیجی، سپاهی و ارتشی، خاطراتی از شهیدان رئیسی و دارا که در مبارزه با ناوهای هواپیمابر در منطقه درگیر شده و به شهادت نائل آمده بودند؛ بازگو کرد. لازم به ذکر است که در گلزار کوچک شهدای ابوموسی، دو شهید گمنام و سنگ یادبود شهید رئیسی و دارا وجود دارد. در پایان مراسم، با نواختن مارش نظامی، جمعیت حاضر به فاتحه خوانی پرداختند. یادی از روزهای جنگ کردم و به یاد همرزم طلبه ام، شهید مهدی اندرواژ، چند قطره اشک از گونه هایم سرازیر شد.

            به اتفاق دانشجویان و نظامیان به مسجد جامع جزیره رفته و نماز جماعت مغرب و عشاء اقامه کردیم. سپس اولین کلاس دانشگاهی ام در جزیره در یک مدرسه ی دخترانه شکل گرفت. دو فصل خودشناسی و ایمان از کتاب  اندیشه اسلامی را تدریس کردم. پس از کلاس، مسیر مدرسه تا مهمانسرا را با بچه های دانشجو پیاده پیمودم. و با خوردن یک شام ساده(پادگانی) جمعه را در سکوت شب به صبح رساندم. جالب است بدانید در جزیره، کانال های تلویزیونی ۱ و ۲ و ۳ با برفک، قابل مشاهده است و بهترین کانال، شبکه ی تهران است. به نظر می رسد مرکز نشینان در جزیره هم حضوری فعال دارند. شبکه ی خلیج فارس، شبکه ی خبر و دو شبکه ی برون مرزی یک ایرانی و دیگری عربی نیز همین وضعیت را دارند. البته خیالتان راحت باشد که من به هیچ شبکه ی مرزی و فرامرزی دلبسته نیستم از این رو به مطالعه نشریه ی هفتگی "شهروند امروز" بخش جامعه مدنی پرداختم گفته ی شیرین عبادی شیرین و در عین حال تلخ بود و آن این که به نهادهای مدنی سوء ظن دارند.

   صبح هنگام در کنار ساحل بکر جزیره قدم زدم. ساحلی  که اطرافش، سنگرهای نظامی بود و مرا به یاد سنگرهای جبهه می انداخت. در کنار سنگی سنگر گرفتم و صبح ساحل جزیره را به تماشا نشستم. ساعت ۸ صبح کلاس دوستم شروع شد و ساعت نه و نیم نوبت به من رسید درباره ی برهان امکان و وجوب و صفات ذاتی و صفاتی سخن گفتم و در پایان به سؤالات دینی دانشجویان پاسخ دادم. دانشجویان که تعدادشان به ۳۰ نفر می رسید در دو رشته ی مدیریت بازرگانی و جهانگردی اولین سال تحصیلی خود را تجربه می کردند و از این که برای شرکت در کلاس به صورت رایگان از بندرعباس به ابوموسی پرواز کرده و غذا و خوابگاه شان مجانی بود؛ لذت می بردند.

       بعد از پایان کلاس با آقای عباس زاده از نیروهای مخلص بسیجی و جبهه دیده به گشت زنی در شهرک های جزیره پرداختیم و سری هم به مناطق عرب‌نشین زدیم. عربی را دیدم که چتر بر سر به طرف مسجد برای اقامه ی نماز جمعه روانه بود. گویا عده ای از آنها به شارجه مهاجرت کرده بودند چرا که برخی از خانه ها خالی از سکنه بود. پس از نیم ساعت تفریح به طرف مسجد جامع جزیره، جهت اقامه ی نماز رفتیم. در جزیره نماز جمعه برگزار نمی شود و به جای آن، نماز وحدت می خوانند. در میانه ی دو نماز خطیبی به سخنرانی پرداخت و گفت: بسیجیان با حضور خود در همه ی صحنه های انقلاب، نظام را بیمه کرده اند و تداوم این انقلاب در گرو حضور آنهاست. برخی از این حضور واهمه دارند ولی تاکنون نتوانسته اند کاری از پیش ببرند. گریزی هم به انتخابات مجلس هشتم در آینده زد و از برخی نمایندگان مجلس ششم انتقاد کرد و مجلس هفتم را ستود.

       پس از نماز به مهمانسرا آمدم آقای مکی آبادی منتظرم بود. باز هم یک ناهار پادگانی خوردیم و استراحتی کردیم. ساعت پنج عصر با دانشجویان پسر و دختر در نمازخانه ی مدرسه به نماز ایستادیم تا ساعت هفت بعد از ظهر تدریس کردم. این بار نوبت محمود کریمی بود که من و همکارم را با شب ساحل جزیره آشنا کند. دو منطقه ای زیبا و بکر را به تماشا نشستیم. یک منطقه، پارک دولت، یادگار مقتدایی استاندار پرتلاش استان بود. پس از آن به ساحل کنار فرمانداری رفتیم. دو جوان در حال ماهیگیری با قلاب بودند.

    به مهمانسرا بازگشتیم. پس از صرف شام، فیلم " زودیاک " اثر دیوید فینچر را دیدم. این فیلم در باره ی یک قاتل زنجیره ای است که بعد از هر قتلی نامه ای به روزنامه  می فرستد و خود را به عنوان قاتل معرفی می کند. تا این که در پایان یک کاریکاتوریست سرنخی پیدا کرده و به رمز گشایی قاتل می پردازد. پس از نمایش فیلم آقای بهشتی، منتقد سینما به نکاتی پیرامون فیلم پرداخت. در بخشی از صحبت‌هایش گفت: در جهان پسامدرن، بیشتر تلاش دانشمندان و فلاسفه به رابطه ی ذهن و زبان معطوف شده است. دیوید فینچر برخلاف نظر مشهور معتقد است که زبان گاه در بیان ذهنیات دچار سوءتفاهم می‌شود و همواره نمایندگی ذهن را نمی کند یعنی نمی توان از راه زبان به مکنونات افراد پی برد. این گفته که " تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد" دیگر کارایی ندارد. بنابراین دیگران نمی توانند از طریق زبان، محتویات ذهن را دریافت کنند. چرا که رابطه ی عین و ذهن  پیچیده شده است.

     صبح پس از ادای فریضه کمی استراحت کردم و بعد شروع به مطالعه. این بار مطالعه درباره ی کارنامه سینمایی دیوید لینچ کارگردان مشهور انگلیسی با ساخت فیلم هایی مانند مرد فیل نما ، وحشی در قلب، توئین پیکس و اینلند امپایر. او در مصاحبه ای می گوید: آدم ها همیشه در حال رویارویی با بحران ها هستند یکی پس از دیگری. همان طور که می‌دانید ظاهر زندگی پر از آشفتگی است اما فکر می‌کنم که برای رسیدن به آرامش راه حل وجود دارد. کلید آرامش برای هر آدمی به اعتقاد من تجربه ی عمیق ترین لایه ی زندگی به روش مدیتیشن متعالی است.

           گویا گزارش سفر تبدیل به گزارش فیلم شد. در هر صورت بگذریم کارگردان ها هم برای خودشان دنیایی دارند. وقتی دنیا تغییر می‌کند؛ فضای سینما نیز عوض می شود. ساعت هشت و نیم صبح آقای کرمی از راه رسید و ما را تا فرودگاه بدرقه کرد. در سالن انتظار به انتظار پرواز نشستیم. این بار هواپیمای فوکر ۵۰ با اندکی تأخیر به پرواز در آمد و با سرعتی تمام باند سه کیلومتری فرودگاه را ترک کرد و با عبور از تنب کوچک و بزرگ، جزیره ی هنگام و قشم، در باند فرودگاه بندرعباس به زمین نشست. زندگی مانند هواپیماست. فراز و فرود دارد. کسانی که سنشان از 60 گذشته است باید آرام آرام  ارتفاع کم کنند و در باند مرگ فرود آیند.

 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11