خواندن یا نخواندن

ساخت وبلاگ

خواندن یا نخواندن

       فرانک فوردی جامعه‌شناس مجارستانی کتابی دارد با عنوان "قدرت خواندن از سقراط تا توییتر" که محمد معماریان به توصیه ی نهاد کتابخانه های عمومی کشور به فارسی برگردانده است. نویسنده استاد بازنشسته جامعه شناسی دانشگاه کنت انگلستان است. شهرت او به خاطر پژوهش پردامنه اش در زمینه ی جامعه شناسی ترس، آموزش و پرورش، جامعه شناسی معرفت و نقد فرهنگ درمانگری است. کتاب خود را به پدرش که عشق به خواندن را در او دمیده، تقدیم کرده است.

       در یک نگاه اجمالی کتاب، اثری درباره ی پارادوکس سواد است که از آغاز تاریخ مکتوب بشر از زبان سقراط  به سان داروی مخدر، شفابخش و گاه سمی قلمداد شده است. نویسنده با تناقض آمیز دانستن خواندن، بیشترین تاکیدش بر خواندن کتاب های خاص و توجه به سانسور کتاب از دوران افلاطون و ارسطو و پیروی از فرهنگ شفاهی است.

    فوردی در جای جای کتاب پس از تذکر اثرات مثبت کتابخوانی به آسیب های فکری و فرهنگی آن اشاره می کند. به نظر می رسد که مصنف، سخت متاثر از اندیشه های یونانی است و عصر دیجیتال را مؤیدی بر این آسیب ها می داند. وی فصل پنجم کتاب خود را به آسیب های اجتماعی مطالعه از جمله خودکشی بر اثر خواندن کتاب رمان "رنج های ورتر جوان" اثر گوته اختصاص داده است(از ص 139 تا 170) این‌که خواندن این کتاب چه آثار شومی بر جوانان اروپایی و پس از آن آمریکا گذارده است. در ادامه به اثرات تخریبی کتاب "تصویر دوریان گری" نوشته ی اسکار وایلد ایرلندی اشاره می کند و می نویسد:

      یکی از کسانی که تصویر دوریان گری(۱۸۹۰) اثر اسکار وایلد را مرور کرده بود در نکوهش آن چنین گفت: داستانی برخاسته از ادبیات جذامی منحطان فرانسوی، کتابی زهرآلود که فضایش آلوده به بوی تعفن فساد اخلاقی و معنوی است. یک روایت پرکینه از تباهی روحی و جسمی یک جوان با نشاط لطیف و طلایی(ص 178)

     با خواندن این جملات به یاد کتاب بوف کور صادق هدایت و سخنان اغراق آمیز درباره ی آن افتادم. تصور من این است که آثار مثبت این کتاب و دو کتاب نامبرده به مراتب بیشتر از آسیب هایی است که از زبان منتقدان بیان شده است. بوف کور ادبیات ایران را وارد رمان مدرن کرد.

     برای بررسی کتاب گوته به  کتاب پنج جلدی "تاریخ نقد جدید" اثر رنه ولک مراجعه کردم. در بخش معرفی گوته بیش از ۲۰ صفحه مطلب نوشته است بدون این که به این کتاب اشارتی کند. همچنین در معرفی اسکار وایلد فقط به این که برخی آثار او را نمی پسندند اشاره شده است.

     گویا نویسنده ی کتاب "قدرت خواندن" تمام ذهنش معطوف به آن سخن مشهور سقراط است که کتاب مانند داروی مخدر است. در مقدمه می گوید:      

     افلاطون که از زبان سقراط می نوشت، اولین هشدار را درباره ی مشتاقان مطالعه داد او از گسترش سواد نگران بود تا حدی به این دلیل که اعتقاد داشت سواد مسئولیت یادآوری را از دوش افراد بر می دارد. سقراط، در مقام استعاره ای برای نوشتن، از واژه ی یونانی فارماکون(داروی مخدر) استفاده می کرد تا بیانگر این پارادوکس باشد که خواندن هم می‌تواند دوا باشد و هم سم. در سده های پس از آن، این پارادوکس در تنشی میان دو تلقی از مطالعه متبلور شد. واسطه ای مفید برای روشنگری و ارتباطات و کانالی برای طرح پرسش های دلهره آوری که پیش روی نظم اخلاقی قرار دارند.(ص 21)

باز در صفحه ۱۷۸ کتاب می نویسد: از آغاز مدرنیته یکی از خطراتی که به کتاب خوانی و دیگر رسانه ها منسوب می شد قدرت آنها در تبدیل مصرف کننده به معتادی با اشتهای سیری ناپذیر بود. تعبیرسقراطیِ داروی مخدر به اعتیاد آور تلقی کردن مطالعه تبدیل شد و بنا به آن الگوی اعتیاد ادبی که در اکثر توصیفات این بیماری به کار می رفت. همه ی کتاب ها به یک اندازه خطرناک نبودند. محتوای احساساتی و کم ارزش که عواطف را برمی انگیخت و مصرفش چندان سخت نبود؛ شبیه ترین مورد به یک داروی مخدر خطرناک محسوب می‌شد. در قرن نوزدهم به اصطلاح "رمان احساسی" را مانند یک داروی اعتیاد آور مثل تریاک توصیف می کردند. هنری منسل، فیلسوف انگلیسی، می‌گفت: خواننده ی رمان های احساساتی، همچون فردی میگسار در چنگ عطش ابدی است.

از این عبارات که بگذریم، عناوین فصول کتاب حکایت نوعی سرخوردگی از مطالعه است. 1- تناقضات فرهنگی سواد 5- خواننده در معرض تهدید 6- مطالعه و سلامت یک معمای ماندگار 7- وضع بغرنج مطالعه 8- از افسون زدگی تا سرخوردگی. فصل سوم و چهارم اگر چه عناوین مثبت دارند اما با مباحثی چون "هشدار درباره ی انقلاب در صنعت چاپ و یک توازن پرمخاطره" منفی شده است. اگر فصل دوم آن با عنوان " خواندن در جست و جوی معنا" نبود خواننده تصور می کرد که اصلاً این کتاب در مخالفت با مطالعه نوشته شده است. البته در این فصل هم همه ی همتش مصروف معرفی اثر مشهور سنت اگوستین به نام اعترافات شده است که می‌گوید من با مطالعه کتاب های مختلف توانستم اندیشه های مختلفی را در ذهن و زبانم جاری کنم. وی می نویسد:

     در نوشته های آگوستین قدیس شاید نظام مندترین و مطمئنا شیواترین روایت از معنای مطالعه نزد مسیحیان آغازین را می توان یافت. کندوکاو آگوستین در این موضوع اولین نظریه ی توسعه یافته ی غربی از کتابخانه را پدید آورد و مطالعه اش با عنوان در باب اصول عقاید مسیحی، بنیان نظریه ی ادبی در قرون وسطا شد.

     در طول قرون وسطا، نوشته های آگوستین درباره ی این موضوع بر فهم مردم از معنای کتابخوانی در زندگی شان اثرگذار بود. برخی از اولین انسان گرایان برجسته از قبیل دانته و پترارک مستقیماً متأثر از تأملات آگوستین در این موضوع بودند. هر کسی در دوره ی مدرن اعترافات آگوستین را بخواند که در سال 398 نوشته شده است، درمی یابد این متن به دنبال نظریه پردازی درباره ی تاثیر مطالعه بر تخیل انسان است. بلکه نمونه ای اولیه از یک ژانر ادبی معاصر، یعنی ژانر اعترافی است. شرح سفر رستگاری بخشی که مؤلف از طریق مطالعه طی کرده است پرده از دگرگونی شخصی اش بر می دارد که از گناهکار به قدیس تبدیل شد.(ص 62)

     نکته قابل ذکردیگر اینکه در عنوان فرعی کتاب از سقراط تا توییتر آمده است ولی یک کلمه در باره ی پردازنده‌های اینترنتی چون ایمیل، فیسبوک، تلگرام و توییتر سخن نرفته است. با وجود این، استفاده مصنف از کتب متنوع و متکثر در پی نوشت ها و منابع ستودنی است.

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 163 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11