چه نیازی به مولوی؟(1)

ساخت وبلاگ

    چه نیازی به مولوی؟(1)

     برای مواجهه با جهان جدید نیازمند شناخت آن هستیم. تردیدی نیست که پس از رنسانس و عصر روشنگری انسان ها مسیر دیگری را تجربه کردند. علوم گوناگون رشد نمود و تکنولوژی به عنوان یک ابزار در گسترش آن علوم موثر افتاد. توسعه، شکل متفاوتی به خود گرفت. پیشرفت دانش مرهون توجه جدی بشر به دنیای پیرامون خود و تسخیر طبیعت بود. امروز همه ی این خواسته ها به بار نشسته است و ما با جهانی سکولار شده و متفاوت از گذشته مواجهیم. سیاست، اقتصاد، روانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ، حقوق و اخلاق راه دیگر را در پیش گرفته اند.

      درباره ی توجیه فلسفیِ ایجاد جهان مدرن باید گفت: در دوران گذشته، نظام ارسطویی بر علوم حاکم بود و فلسفه با دو سویه ی نظری و عملی خود، همه دانش ها را در زیر چتر خود قرار داده بود اما در جهان جدید آرام‌آرام علوم اعلام استقلال نموده و از زیر بال و بار فلسفه خارج شدند. درست همین اتفاق در حوزه ی دین هم رخ داد. تمام علوم و گرایش های مختلف اعم از روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، حقوق و اخلاق در گرو تحول و گفت ‌وگوهای کارشناسانه از دین فاصله گرفته و به جای اصلی خود برگشتند.

     بر اساس تئوری نومینالیستی از هستی، پدیده‌ها ماهیت خاصی نداشته و فقط یک نام کلی اند و امر دیگری از بیرون به آنها حیات بخشیده و آنها را سامان داده است. اتفاقاً در نگاه اشعری به جهان، این گرایش به شدت مورد استقبال قرار گرفته بود. آنها انسان و همه ی هستی را وامدار اراده ی الهی می دانستند. به این که پدیده ها از خود هیچ ماهیت و قدرتی ندارند و تابع علم و اراده ی خداوندند. یعنی "اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالبها" از این زاویه خداوند قادر است همه ی محالات را ممکن و همه ی ممکنات را محال نماید.

      در مقابل این اندیشه ی نومینالیستی، پاره ای از فلاسفه و متفکران قائل به اصالت ماهیت موجودات شده و با نگاه اگزیستانسیالیستی به جهان، تحولات شگرف و پیشرفت های شگفت آوری را آفریدند. به گونه ای که دست خدا از طبیعت و پدیده های طبیعی کوتاه و آنها راه خود را بی حضور خدا ادامه دادند.

       نکته ی دیگری که در کم رنگ شدن نقش خدا در هستی اثر گذاشت؛ موضوع بسیار مهم " شر" بود. تا آنجا که در کتاب عقل و اعتقادات دینی، مایکل پترسون آن را مسأله ای علیه خدا عنوان کرده است.(ص 61) در زلزله ی لیسبون، پایتخت فعلی پرتغال که عده ی زیادی از بین رفتند. متفکران را به این اندیشه واداشت که بپرسند خدا کجا بود؟ یا در مورد جنگ جهانی اول و دوم بگویند: چرا این همه انسان کشته شد؟ پرسش اساسی این است که شرور در این عالم اعم از انسانی یا طبیعی چه توجیهی دارند؟

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 176 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11