سیالیت در شناخت(1)
سخنرانی در جمع خیام دوستان
شخصیت خیام از زوایای مختلف قابل بررسی و گفتگوست و تاکنون درباره ی او کتابها و مقالات بسیاری نگاشته اند. رباعیات جنجالی او پیش از افکار فلسفی و کلامی اش شهره است. ما خوب در نمی یابیم که حجة الحق و فیلسوف زمان چگونه به این پرسشهای بنیادین دست یافته است. آیا غزالی وار به فلسفه پشت کرده و اشعارش حکم تهافت الفلاسفه دارد؟ یا این که به نوعی نگاه اپیکوری و لذت طلبانه در اواخر عمر رسیده است؟ سبک شعرگویی او یعنی رباعی، نوعی ایجاز و اجمال در سخن را اقتضا میکند. رباعی گویی که خاص ایرانیان بوده و شاید عرب و غرب از ما اقتباس کرده اند؛ قالبی است که به گنگی سخن و آلودگی بیان دامن میزند. اگر هم در مواردی تکرار شود به مصادیق آن مفهوم اشارت می کند و دلیل یا دلائل اش را بر نمی شمارد. رباعی هر چه هست سخن مجملی است که در قالب پرسش رونمایی میشود و این پرسشهای اصیل، حاصل نگاه متفکرانه و شکاکانه ی شاعر به هستی است. تنگنایی زبان خود آسیبی است که متوجه مطلق شعر است و رباعی نیز بر این آسیب می افزاید و فشردگی آن را دو چندان میکند. بنابر این انتخاب این سبک مانع از ایهام و ابهام در کلامی می شود که نمونه اش در اشعار حافظ و مولانا و سعدی نمایان و نمودار است. هرچند آنها نیز گاه به رباعیات متوسل شده اند.
اطمینان دارم که مخاطب امشب من، دورنمایی از این شخصیت فاخر در ذهن خود دارد و ابیاتی از آن را ترنم کرده و یا به گوش نیوشا نموده است. با این پیشفرض ها سراغ سخن میروم تا نکته ای را برگشایم و یا شنیده های شما را تکمیل کنم.
تردید نکنید که خیام بیش و پیش از این که شاعر باشد؛ فیلسوف، متکلم، ریاضیدان و منجم بوده و تا آخرین لحظه ی حیات، کتاب الهیات شفای بوعلی سینا را تدریس میکرده است. رسالات فلسفی دارد. کتاب "کون و تکلیف" را نوشته و با فقیهان و متکلمان و فیلسوفان زمانه، داد و ستد علمی داشته است. هر چند کم گو و تندخو بوده اما از اینکه دیگران در محضرش به شاگردی پرداخته اند؛ کسی شک نکرده است. با وجود این، آن گفته ها و سفته ها کمتر به گوش خلق خوش می آید. و تنها اعتراضات و تردیدهای اش، زبانزد شده است. اگر از افسانهها و اسطورههایی که حول شخصیت او تنیده اند؛ بگذریم، رباعیات اش در نگاه نخستین بوی کفر و بی ایمانی و پوچ گرایی میدهد. حال من ناظر بر مضامین رباعیات و درسگفتارهایش پیرامون فلسفه ی مشاء که به او لقب تالی ابن سینا داده اند؛ به واکاوی دو عنصر غایت هستی و دم غنیمت شماری اش می پردازم.
پرسش فلسفی این است که آیا هستی هدفمند است؟ آیا می توان برای عناصر موجود در هستی غایتی را فرض نمود؟ خیام در کتاب کون و تکلیف می گوید: پرسش ها بر سه گونه است 1- پرسش از اصل وجود چیزی 2- پرسش از ماهیت شیء 3- سؤال از غایت آن چیز. به تعبیر دیگر درباره ی هر موجود میتوان سه سؤال طرح کرد. آیا هست؟ چگونه هست؟ و چرا هست؟ اینها سه پرسش بنیادین و اساسی از پدیده هاست که با نگاه آنتولوژیک و هستی شناسانه میتوان آن را تبیین نمود.
به اشارت گذشت که متد رباعی قالبی کردن سؤال است در اظهار یک مفهوم یا مصداق. به تعبیر دیگر رباعیات خیام، اظهاراتی تحیری در مقام پاسخ به پرسشهای فوق است. و اساساً درباره ی انسان است و اگر سؤال از خدا و اشیاء در این رباعیات آمده در راستای انسانشناسی طراحی شده اند. یعنی نسبت آنها با انسان چیست؟
خیام در ترجمه ی خطبه ی ابن سینا میگوید: عقل بشری در پاسخ به چرایی های هستی درمانده است. ابن سینا درباره ی علت غایی تقسیماتی دارد اولا برای افعال الهی غایت معنا ندارد چون غایت بازگشت به نقص یا هدف گیری است و این دو صفت در خدا وجود ندارد. از طرف دیگر علت غایی فقط درباره ی انسان صادق است که فاعل آگاه است و دیگر موجودات چون از شعور برخوردار نیستند؛ نسبت دادن غایت به آنها بی جاست. مانند ابری که می بارد ولی نمی داند چرا می بارد. اما درباره ی انسان، هدف به فعل ارادی او تعلق دارد و افعال غیر ارادی، مشمول غایت نمیشوند و تازه افعال ارادی انسان هم گاه بدون غایت هستند. مانند چرخاندن تسبیح و یا ناخن جویدن.
از این گذشته معنای دیگر غایت، نهایت است برای چیزی می توان غایت فرض کرد که نهایت داشته باشد. پرسش دیگر این که آیا هستی منجر به نیستی میشود و یا بالعکس؟ در این صورت، نوعی دور پیش میآید. اگر برای هر غایتی، غایت دیگر تصور کنیم؛ تسلسل می شود و هر دو باطل است. غور در این مباحث فلسفی، خیام را دچار دگردیسی کرد و به شعر رباعی پناه برد.
تب فلسفی...برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 166