وجدان بیدار زن

ساخت وبلاگ
 

 

     وجدان بیدار زن

   یووال نوح هراری مورخ و اندیشمند معاصر یهودی در دو کتاب "انسان خردمند" و "انسان خداگونه" ضمن بیان تاریخ بلند تحولات انسانی و بقاء نسل خردمند در میان شش نسل خلق شده و این که بشر با آسیب‌های فراوانی مواجه می شود؛ بر این باور است که ربات ها در آینده جای آدمی را پر خواهند کرد. و بیکاری و بیعاری به اوج خود خواهد رسید. پیش از این الوین تافلر جامعه شناسی آمریکایی در کتاب "شوک آینده" رخداد های بشری را تا سال ۲۰۵۰ به  تصویر کشیده بود.

        البته تردیدی نیست که عوامل بسیاری آینده بشر را تهدید می کند و هشدار نسبت به آنها تا حدودی موجب کندی و یا کم اثر شدن آن عناصر می شود. اما به نظر می‌رسد توجه و تأکید بر یک عنصر چاره ی کار نیست. بحث از کشند  قرمز بر روی سطح آب های خلیج فارس و هشدارپیرامون تخریب محیط زیست امری مطلوب و ضروری است اما اینکه ناملایمات خانوادگی در محیط خانواده یا اداره را به محیط زیست و سلایق و علایق تغذیه ارجاع دهیم؛ نوعی کج سلیقگی است.

       این که یازده کانال فاضلاب از بندرعباس به دریای خلیج فارس می ریزد و موجبات آلودگی زیست آبزیان فراهم می کند؛ شکی نیست. این که جوانان در ازدواج و تداوم روابط خانوادگی دچار آسیب های روانی و اجتماعی شده‌اند؛ تردیدی نیست و اینکه زنان در پذیرش مسئولیت های اداری و اجتماعی خود با حاکمیت نظام مردسالار در تنش و چالش هستند؛ جای بحث ندارد. اما اینکه این پدیده ها مرتبط با هم و موجب فروپاشی عشق می‌شوند؛ جای بحث و بررسی بسیار دارد.

    بنابراین "کِشند قرمز، کُشنده ی عشق نیست. این جناس ناقص را باید به عوامل بسیاری مربوط دانست. رابطه ی واژگانی بین دو پدیده گاه رهزن و فریبنده است. دیر زمانی است که رابطه ی معکوس واژه ها در اندیشه ی ما جا خوش کرده است. مثلا "فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگ" یا فلسفه ی فقر و فقر فلسفه یا هفته کتاب و کتاب هفته. بازی با زبان واژگان هم حدود و ثغوری دارد.

        از نگاه من رابطه ای بین کشند قرمز و عشق وجود ندارد. ماهی های آلوده بر خلق و خوی انسانی اثر مستقیم ندارند. آسیب‌های اخلاقی و خانوادگی تنها ناشی از تغذیه و سوء تغذیه نیست. شبکه ی گسترده ی دانش امروز بشری و سهم‌خواهی علوم از رفتار آدمی، عده ای را بر آن داشته که به نوعی تقلیل گرایی تن دهند. یعنی آسیب های وارده بر روح و جسم آدمی را به دانشی که خود در آن  تخصص دارند؛ وابسته دانسته و دیگر عوامل را به فراموشی بسپارند. مثلا عامل فروپاشی خانواده استفاده از آبزیان آلوده است یا آسیب های اجتماعی ناشی از افسردگی است. تاریخ علم در قرن بیستم، گواه بارزی بر این ناکارآمدی است

""""""

       گلنسا زارعی با چند کار اخیر خود در حوزه ی تئاتر در مقام نویسندگی و کارگردانی، بسان وجدان بیدار زن هرمزگانی عمل می کند. وی می خواهد پیام و نگاه خود را از طریق تئاتر به ذهن زن مخاطب القا کند. تا دست از سنت‌های دست و پاگیر گذشته بردارد و به دستاوردهای جامعه ی مدرن آری بگوید. او نمی خواهد زن معمولی باشد اما برای ورود به عرصه های اجتماعی هم دچار چالش های فراوان است. رضایت شوهر برای ورود به محیط اداری دغدغه ی اجتماعی اوست. پناه بردن به شعر و موسیقی برای رهایی، با موانع ایدئولوژیک مواجه است او احساس تنهایی می‌کند و می‌داند رهایی از تنهایی بدون حمایت خانواده و اجتماع، کاری بس دشوار است.

         ظاهرا در پستوی ذهن زارعی، فاکتورهای دیگری وجود دارد که هنوز مجال ظهورپیدا نکرده است. چون به هر دری می زند با مانع برخورد می کند. ایفای نقش زن روستایی آسیب دیده در نمایش "همه ی دختولوک ها منم" یا وجدان آسیب‌دیده ی زن در نمایش "کشند سرخ کُشند عشق" حضور پنهان زارعی را نمایندگی می‌کند. البته پیش فرض‌های زارعی باید دستکاری شود از معلول های آسیب دیده ی ظاهری نمی‌توان به علت بنیادین آنها پی برد. علل مذهبی و اسطوره‌ای چاره ی کار است. از قرار معلوم خانم زارعی یا جرئت و جسارت ورود به این عرصه ها را  ندارد و یا می خواهد مخاطب، خود راه چاره را جستجو کند. او در بین باورهای سنتی و صنعتی مانده است و برای برون رفت از گذشته ی خود سردرگم است و به هر دری می زند تا راه چاره ای بجوید.

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 182 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 5:40