بوی کتاب

ساخت وبلاگ

 بوی کتاب

پائولو کوئیلو در کتاب کیمیاگر نسبت به آرزوی چوپان برای حج گزاری پاسخ می دهد: این آرزویت را به تأخیر بیاندازد تا عطش زیارت در دل تو بیشتر شود. من هم به پیروی از راهنمای پیر با یک ماه تأخیر، سراغ نمایشگاه و فروشگاه "بوکتاب" را گرفتم تا عطش بیشتری وجودم را فرا گیرد. از دو طبقه ی "مگامال" در حالی که جمعیتی انبوه مشغول خرید البسه و اشربه بودند؛ گذرکردم. در طبقه ی سوم با نوشت افزارها و اسباب بازی کودکان و چند قفسه کتاب کودک مواجه شدم. با خود گفتم پس این کتابفروشی چی شد؟ از آقایی پرسیدم کتاب های بزرگسالان کجاست؟ گفت: باید یک طبقه بالاتر بروی. باز هم امیدوارانه پله‌های طبقه ی چهارم را طی نمودم و همچنان در انبوهی از کیف و اسباب بازی های کودکان گم شدم. ناامید از یافتن کتاب وقتی نگاهم به ته طبقه افتاد؛ در چندین قفسه کتابهایی سوسو می زد. به سوی آنها روان شدم دیدم مجموعه ای از رمان های داخلی و خارجی است. از راهنما پرسیدم قفسه ی کتابهای فلسفی کجاست؟ مرا به فضای دیگر نمایشگاه دعوت نمود. در قفسه ها چند کتاب فلسفی پرپر می‌زد. از میان آنها چهار کتاب را آزاد کردم.(خریدم) تا در اندیشه ام حضوری فعال یابند. روبه روی آن در قفسه هایی عنوان دین خودنمایی می‌کرد که رونق چندانی نداشت. در قسمت انتهای سالن چند دختر و پسر جوان گرد میزی بیضی شکل، به گفتگو می‌پرداختند و بیش از آنکه درباره ی کتاب و کتابخوانی حرف بزنند؛ به امور روزمره مشغول بودند. در حالی که کتاب های بخش فلسفه و دین را تورق می‌کردم؛ مرد میانسالی در کنار آنها قرار گرفت و حضورشان را خوش آمد گفت و شروع به صحبت کرد. من که از دور صحنه را به تماشا نشسته بودم چندان متوجه صحبت کارشناس و خواست جوان جویای اندیشه نشدم. زنگ موبایلم به صدا در آمد دوست دانشگاهی ام بود. موقعیت خود را اعلام نمودم؛ به سراغم آمد و با هم پیرامون این فضای بزرگ یعنی بوکتاب به گفت‌وگو پرداختیم. نتیجه ی آن گفت و شنود؛ چیزی جز نیمچه امیدی نسبت به گسترش کتاب و کتابخوانی در بندرعباس نبود. اولاً هنوز نام این نمایشگاه گنگ است. ترکیب دو واژه ی بوک و کتاب نامأنوس است. تصور اولیه ی من بو- کتاب بود ولی ظاهراً مراد آنها بوک - تاب است. کاف در این میان سردرگم است. نمی داند جانب بو را بگیرد یا تاب از هر سو برود؛ پاره ی دیگر ناراحت می شود!! البته روی پلاستیکی که فروشنده نامحترمانه به من حواله کرد؛ دو واژه ی ترکیبی "ماه پیشونی و باغ کتاب تهران" حک شده بود. که اصلا با فضای باغ کتاب تهران و کتاب های موجود در آن، همخوانی نداشت بالاخره من نفهمیدم این باغ کتاب تهران است یا هرمزگان. البته پس از گفتگو با همکارم، من ترکیب "بوی کتاب" بیشتر پسندیدم چون در این مجموعه ی وسیع کیف و کفش و اسباب بازی و بازیهای فکری کودکان که هفتاد درصد فضا را اشغال کرده است؛ از کتاب چیزی جز بو استشمام نمی شود. البته من از پشت پرده های مالی وجانی نمایشگاه خبری ندارم ولی آنچه در این فضا طنین انداز است امیدم را به ناامیدی بدل کرد. شاید هم توقع من بالاست. ولی باور کنید کسانی که آن را دومین نمایشگاه باغ کتاب پس از تهران می‌دانند؛ سخنی بیهوده بر زبان رانده اند. از طرفی امسال ارشاد هرمزگان هم که در خوابی عمیق به سر می‌برد. نه از نمایشگاه سالانه کتاب خبری شد. ونه مدیر کل سابق اش در همدان خوش درخشید و نه مدیرکل برآمده از استانداری، برنامه‌ای دارد. پس همچنان باید بر طبل نامتوازن اقتصاد و فرهنگ کوبید. شاید صدایی از دور شنیده شود و ما را امیدوار سازد.

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 158 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 23:32