رؤیای نامیرایی

ساخت وبلاگ

 

رؤیای نامیرایی

     یکی از آرزوهای بشر امروز مبارزه با مرگ و دستیابی به نامیرایی و جاودانگی است. یووال نوح هراری در کتاب "انسان خداگونه" می نویسد: حق حیات بنیادی ترین ارزش انسانی است و چون مرگ به وضوح ناقض این حق است؛ جرمی علیه نوع بشر محسوب می شود و باید با آن به نبردی بی امان برخیزیم(ص 29)

       وی در تقابل و تناقض بین علم و دین بر این باور است که بعضی ادیان و ایدئولوژی ها(مسیحیت، اسلام و هندوئیسم) علاقه مندان راستین مرگ بوده اند... اما علم جدید، مرگ را نه راز متافیزکی و نه سرچشمه ی معنای زندگی می داند بلکه آن را موضوعی فنّی می داند که باید حلّ اش کرد... در واقعیت انسان ها به این دلیل نمی میرند که شبحی با شولای سیاه بر شانه هایشان می زند، یا خواست خدا این است، یا این که مرگ بخشی ضروری از یک طرح و برنامه ی عظیم کیهانی است. انسان ها همواره بر اثر نقص فنّی می میرند.(ص 30)

      در ادامه می گوید: هر مشکل فنّی راه حل فنّی هم دارد... اگر در قدیم مرگ در حوزه ی تخصص کاهنان و الهی دانان بود امروز در تخصص مهندسان {پزشکان و ژنتیک} است.(ص 31)

     مهم ترین و بهترین کار علم جدید به زانو در آوردن مرگ و بخشیدن جوانی جاودان به انسان هاست. ری کرزویل با تأسیس شرکتی به نام کالیکو اعلام کرده مأموریتش حل مسأله ی مرگ است... پیتر تیل اخیرا اعتراف کرده که هدفش دست یافتن به عمر جاوید است.(ص 33)

    کرزویل و دوگری معتقدند هر کس در سال 2050 بدنی سالم و حساب بانکی پروپیمانی داشته باشد جداً می تواند هر ده سال یکبار با فریب دادن مرگ، نامیرایی را تجربه کند.(ص 34)

      این کارشناسان تجربی تصور کرده اند که علت مرگ، نقص فنّی فیزیکی است حال آن که بیشتر مرگ و میر آدمیان ناشی از ناراحتی های روحی و روانی است. افرادی که دست به خودکشی می زنند یا در جنگ ها شرکت می کنند؛ از وضعیت جسمی سالمی برخوردارند و عاملی روانی، مذهبی یا ملی، آنها را با مرگ آشنا می کند. از طرفی بر فرض این که انسان با طول عمر مواجه شود؛ ساختار خانوادگی و روابط اجتماعی او دچار چالش جدیّ می شود. به تعبیر نویسنده ی کتاب در حوزه ی سیاست نتایج از این هم شوم تر است. " اگر آدم ها 150 سال عمر می کردند در سال 2016 استالین 138 ساله هنوز سرحال و قبراق در مسکو در مسند قدرت تکیه می زد و مائو میانسالی 123 ساله می بود."(ص 36)

      پس از آن جسورانه می گوید: به واقعیت که برگردیم؛ می بینیم نمی توان با قاطعیت گفت پیش بینی های کرزوین و دوگری تا سال 2050 یا 2100 محقق می شود یا نه. نظر خود من این است که در قرن بیست و یکم امید به همیشه جوان ماندن هنوز خام است. و هر کس زیاده جدی اش بگیرد در مخمصه ی ناامیدی تلخ تری می افتد. زندگی کردن با علم به این که قرار است بمیری آسان نیست و از آن سخت تر این است که به عمر جاوید باور داشته باشی و معلوم شود اشتباه کرده ای.(ص 37)

       در پایان آب پاکی بر روی دست دانش می ریزد و می نویسد: حقیقت این است که پزشکی نوین تاکنون طول عمر طبیعی ما را یک سال هم افزایش نداده است. دستاورد بزرگش نجات دادن ما از مرگ زودرس و فراهم آوردن این امکانی بوده است که از سالهای عمرمان بهره ی کامل ببریم. حتی اگر سرطان و دیابت و دیگر بیماری های کشنده اصلی را به زانو در آوریم معنایش فقط این است که تقریبا همه ی انسان ها تا نود سالگی عمر خواهند کرد اما برای رسیدن به 150 سالگی هم کافی نیست چه برسد به 500 سالگی. برای دستیابی به این هدف لازم است علم پزشکی اساسی ترین ساختارها و فرایند های بدنی انسان را بازطراحی و راه بازآفرینی اندام ها و بافت ها را بیابد. هیچ معلوم نیست بتوانیم تا سال 2100 این کار را بکنیم(ص 37)

دانشمندانی که فریاد نامیرایی سر می دهند به چوپان دروغگو می مانند که فریاد می زد گرگ گرگ. دیر یا زود گرگ واقعا می آید.(ص 38)

این جمله نه فقط ما را به یاد داستان "چوپان دروغگو" می اندازد بلکه یادآور این بیت شعر نیز هست که

گرگ اجل یکایک از این گله می برد      

این گله را بین که چه آسوده می چرد!!!

 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 142 تاريخ : سه شنبه 13 شهريور 1397 ساعت: 4:23