عاقبت آرزومندی

ساخت وبلاگ

عاقبت آرزومندی

     گاهی به دلم می آید که من پادشاهم بی ملک، و قاضیم بی قضا، و صاحب صدرم بی صدر، و توانگرم بی مال، و از این اندیشه ها هم بوی حب جاه و مال و طمع و حسد می آید. و از غصه ی اینها خویشتن را این سوداها می دهی. باید که روح خود را به صفات الله چنان متحد گردانی که از اینها در تو هیچ  نماند. مردمان جد می کنند در دکانهای دنیا از جاه و مال، مرادها همچون نردبانی است دراز و با عقبه ی بلندی،، پایه پایه بر می روند و یقین می دانم که از میان نردبان فرو خواهند افتادن(معارف ج1 ص 374)

       این جملات از عارف بزرگ بهاءالدین است که به نوعی در کلام شاگردش برهان الدین و فرزندش مولانا جلال الدین نیز انعکاس یافته است. در این عبارت پر احساس و آموزنده، نکات بسیاری نهفته است که بدان اشارت می کنم.

1 - کلام با گاهی آغاز می گردد. یعنی اینکه وسوسه ها گاه سراغ عارفان نیز می آیند و کسی از آنها در امان نیست. به دل آمدن یعنی وسوسه شدن و خواستن. یعنی خواهان تغییر در بیرون به نفع برون که ارضاء منیت انسانی است.

2- پادشاه بی ملک و..... بیانی از خودشیفتگی آدمی است. خودشیفتگی بر دو نوع است یکی فردی و شخصی که امثال بهاءالدین بدان دچارند و دیگری عمومی و ملی است که فردوسی و نظامی گنجوی از آن سخن می گویند.

3-بوی حب جاه و حسد همواره مشام آدمی را می آزارد و کمتر کسی است که از آن رهایی یابد. به قول غزالی آخرین چیزی که از قلوب مخلصین خارج می گردد؛ حب جاه است بلکه می توان گفت: حب جاه چیزی است که از قلوب مخلصین هم خارج نمی گردد. ورود این سوداها به دل، موجبات غصه ی آدمی را فراهم نموده و زندگی را پر آشوب می گرداند. از این رو بهاء ولد خود و دیگران را نهیب می زند که اگر آسایش دو گیتی را جستجو می کنند باید از بروز این گونه خطورات در قلب پرهیز نموده و دل را از اغیار خالی گردانند تا یار در آن ساکن شود.

4-در ادامه از خود و خواسته های نفسانی می گذرد ویک حکم کلی را درباره ی آدمیان می دهد که مردم همواره در معرض این خطور و خطرها هستند که به جاه و مال می اندیشند ولی این را نمی دانند که این آرزوها مانند بالا رفتن از نردبان است که پله پله طی می شود و وقتی به بالا می رسد؛ متوجه می شود که زیر پایش خالی است و عمر را غافلانه سپری کرده بدون اینکه به یکی از آن مرادها رسیده باشد.

5-وقتی نفس های آخر به صدا درامد؛ صدای شکستن پایه های آرزوها نیز به گوش می رسد ویکباره با فرا رسیدن مرگ از آن بالا سقوط می کند و استخوانهایش می شکند. این را با جمله ی "یقین می دانم " همراه می کند یعنی در آن تردیدی نیست که عاقبت آرزومندی همین است.

6-این نکته ها با بیانی دیگر در کلام برهان الدین محقق شاگرد بهاءالدین نیز جاری است او می گوید:

    دنیا سقف دوزخ است. همه ی ازهار و انوار و خوشیها و آرزوها می بینی و در اندرون صد هزار عذاب و اگر کسی گوید تو را که عاقبت این سقف فرو درد و التفت الساق بالساق(قرآن سوره ی 75،آیه ی 29= و هنگامه بالا گیرد)، زنهار تا بر بام  به لاله و ریاحین مغرور نشوی (معارف ص 48)

7-گویا مولوی به تأسی از دو استاد خود اشعار زیر را سروده است.

نردبان خلق این ما و من یست              عاقبت زین نردبان افتادن یست

هر که بالاتر رود ابله‌ ترست               کاستخوان او بتر خواهد شکست

این فروعست و اصولش آن بود          که ترفع شرکت یزدان بود

چون نمردی و نگشتی زنده زو          یاغیی باشی به شرکت ملک‌جو

چون بدو زنده شدی آن خود وی است   وحدت محض است آن شرکت کی است

شرح این در آینهٔ اعمال جو             که نیابی فهم آن از گفت و گو  / مثنوی 4/2763 به بعد

+ نوشته شده توسط عباس فضلی در دوشنبه هفدهم مهر ۱۳۹۶ و ساعت 22:23 |
تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : آرزومندی, نویسنده : tabefalsafia بازدید : 217 تاريخ : پنجشنبه 20 مهر 1396 ساعت: 9:35