هنر زندگی در چیست؟

ساخت وبلاگ

هنر زندگی در چیست؟

مقدمه

ما می دانیم که سقراط در میان مردم به گفت و گو می پرداخت و هیچ نوشته ای از خود به جای نگذاشت، اما افلاطون در کتاب های اش، از شیوه ی زندگی او سخن می گوید. در حقیقت افلاطون به اتکاء گفته ها و نکته های پندآموز سقراطی به معرفی خود و زندگی اش می پردازد. مونتنی هم در کتاب های خود معتقد است که راه سکوت وار سقراطی را ادامه داده است و بر اساس او به هنر زندگی دست یافته است. نیچه هم با نقدهایی که بر اندیشه ی سقراط دارد، به گونه ای درصدد ترسیمی از هنر زندگی به سبک سقراطی است. فوکو هم در تقابل با اندیشه های نیچه ای به گونه ای از بدفهمی های نیچه از زندگی و تفکر سقراطی پرده برمی دارد و خود را محقّ پیروی از سقراط می داند.

الکساندر نهاماس در کتاب «هنر زندگی» به ترجمه ی بابک تختی، با تشریح شیوه های زندگی از زبان افلاطون، مونتنی، نیچه و فوکو، سبک متفاوتی از زندگی را ارائه می دهد. در مجموع تمام شخصیت های کتاب به نویسنده، راه و رسمی می آموزند که در توضیح سبک زندگی دیگران است. به این که ما می توانیم به کشف راه خود دست یابیم و هنر زندگی دقیقا یعنی همین که با مطالعه ی نظر دیگران خود به یک نتیجه ی متفاوت برسی و زندگی کنی و همه ی اینها در نوشتن تحقّق می یابد. چه که به قول مونتنی، درس نمی دهم، اگر می نویسم، مشغول تحقیقم. به دیگران نمی آموزم که در کار آموختن خویشتنم. سال هاست تفکراتم تنها در باره ی خودم بوده، تنها خودم را محک زده ام و سنجیده ام و اگر از دیگری سراغ گرفته ام بی درنگ نیّت اصلی، خودم بوده ام.(در باب کردار، میشل دو مونتنی)/171

ترسیم هنر زندگی

در این مقال، بخشی از گفته های نهاماس در کتاب «هنر زندگی» بیان می شود. آیا شما می توانید به همان نتیجه ای که او رسیده است، دست یابید و برای خود یک هنر زندگی را ترسیم نمائید؟

- گوته زمانی نوشت: کسی که بتواند توضیح دهد چه هنگام افلاطون صادقانه حرف می زند، چه هنگام شوخی یا جدّی سخن می گوید، چه زمانی گفته هایش از روی یقین است و چه زمانی فقط نوشته تا بحثش را پیش ببرد، این آدم بی تردید خدمتی گرانبها به ما کرده و سهمی به سزا در آموزش ما دارد؛ پاسخ به این سؤال ها از عهده ی هیچ کس ساخته نیست./24

- فلسفه ی زندگی طلب می کند که بخش اعظم آن صرف نوشتن شود. یادگاری ای که در انتهای این زندگی به جای می ماند خود اثر است که ابدی است نه زندگی که موقّت و گذراست./27

- سقراط از مخاطبانش می خواست در باره ی هر موضوعی که برایشان پراهمیت است باورهای خود را بسنجند و باورهایی دیگر را بیابند که از نظر منطقی با آنها مرتبط اند و فقط آن باورهایی را بپذیرند که با هم سازگارند و بر اساس آنها زندگی کنند./ 77

- فلسفه فقط کتاب خواندن نیست، شیوه ی تمام و کمالی است برای زندگی حتی اگر مانند من باور داشته باشید، هیچ راه منفردی برای زیستن وجود ندارد که همه مجبور به پیروی از آن باشند./78 ممکن نیست از عمل خوب آگاه بود اما کار بد انجام داد. تنها نادانی از عمل خوب وجود دارد./79

مونتنی و سقراط

- مونتنی نوشت: نگاه ما عاجز از دیدن خود ماست. صدها بار در روز همسایه را که آینه ی تمام قد ماست به سُخره می گیریم و نسبت به عیوب دیگران تنفُّر نشان می دهیم، غافل از این که خود به عیوبی به مراتب بدتر مبتلائیم./85

- سقراط علیه قوانین اخلاقی ظاهری جنگید و برای نخستین بار به تقدّم ذهنیت و آگاهی فردی اولویت داد. هگل می نویسد: قانون سقراط چنین است که انسان خود می بایست هم سرانجام کردارش را بیابد و هم سرانجام جهان را. او به واسطه ی خود می باید به حقیقت برسد./124

- فلسفه می تواند کوششی برای گسترش شیوه ای از زندگی باشد که منحصرا مناسب فرد است نه تقلید زندگی کسی دیگر و نه مُدلی که مستقیما از زندگی دیگری برگرفته شده باشد. این نگاه اساس تازگی هنر زندگی سقراط است و این تازگی را باید دستاورد عظیم سقراط بدانیم./167

- هر کسی به سویی شتابان است به سوی آینده، برای این که هیچ کس خودش را نیافته است./189 سختی ها در زمان درستی به من آموخت که راه زندگی ام را محدود کنم و برای وضع جدید امور سامانش بدهم. آزادی واقعی تسلط داشتن بر خود است در برابر همه چیز./190

- امروزه دیگر ما دنبال توانایی های طبیعی خود نیستیم. در عوض خود را صرف کسب توانایی های دیگران و دروغ بیهوده ی خود می کنیم./194

نیچه و سقراط

یادآور شوم که نهاماس کتاب دیگری با عنوان «نیچه، زندگی به منزله ی ادبیات» دارد و در آنجا مفصل در مورد این شخصیت قلم پردازی کرده است. در مقایسه بین نیچه و سقراط می نویسد: سقراط بر این اندیشه است که عمل باید بر ارزش عینی مبتنی باشد، حال آن که نیچه تأکید می ورزد که ارزش ها از طریق عمل پدید می آیند. سقراط فهم عقلانی روشن و منسجم را بزرگترین و متمایز کننده ترین دستاورد بشری می داند. حال آن که نیچه تأسف می خورد از این که وظیفه ی حصول معرفت و غریزی ساختن آن تازه در مقابل چشمان بشر پدیدار شده و هنوز به وضوح قابل درک نیست. در نهایت آن که، تعریض، که در مورد سقراط عبارت از کم گویی است، همان کارکردی را در نزد او دارد که مبالغه، که همان پرگویی است نزد نیچه دارد.(نیچه، زندگی به منزله ادبیات ص 37)

- تقریبا تمام سستی های فیزیکی و روانی افراد، زاده ی نادانی نسبت به کوچکترین و تقریبا تمام امور زندگی روزمره است. جهان به ما آموخته از چیزهای نزدیک، عادت ها و نیازهایمان رو بگردانیم، از خود رویگردان باشیم./213

- از دریچه ی تنگ فایده ی همگانی به مردان بزرگ نگریستن، بدفهمیدن آنهاست. این که دیگران نمی دانند چه گونه از ایشان بهره ببرند نیز خود از بزرگی ایشان است.(غروب بت ها)/ 215

- ساکنان آریستوکرات در این جهان آسوده بودند. شاید آگاه از بی رحمی آن و آگاه از فقدان اهمیت خود، اما مصمّم به پذیرش جهان و نیز خودشان، دقیقا همان گونه که بود و چون حدود عقل را می شناختند، می دانستند اعمالشان در جهان تغییر بنیادینی به وجود نمی آورد، اما همچنان مصمّم به زیستن و فعّالیت بودند. می دانستند هیچ درکی سیستماتیکی از جهان وجود ندارد و نه هیچ توجیه عقلانی بی برو برگردی برای اعمال./220

- نیچه دور از همه، عمرش را دیوانه وار صرف نوشتن کرد ولی سقراط همیشه میان دیگران بود در حال گفت و گو و هرگز یک کلمه هم ننوشت. با مقایسه ی اینها و وجوه دیگر میان این دو، این مسأله که چه کسی تباه شده و چه کسی سالم است کم کم بی معنی می شود./ 249

فوکو و مراقبت از خود

- آنچه از تمامی داستان مرگ سقراط برمی آید، بنایی است بنیادی بر مبنای شکلی از گفتمان که در ماهیت به ویژه غیرسیاسی اش در وحله ی نخست انباشته از مراقب است که پروای مراقبت دارد. پروای مراقبت از خود.(میشل فوکو)/255

- آنان که به درستی به فلسفه می پردازند، در حقیقت خود را برای مرگ آماده می کنند. این گفته ی سقراط توضیح می دهد که چگونه جسم، روح را از شناخت حقیقی و فضیلت محروم می کند.(فایدون) برای فلسفی اندیشیدن، یعنی فلسفی زیستن، آدمی باید تا میزان ممکن از بدنش فاصله بگیرد و فقط به توانایی های روح اتکاء کند. چون مرگ، جدایی نهایی روح از جسم است. زیستن فلسفی آمادگی برای مرگ است./261

- فلسفه به تعبیر فوکو، آن قدر هم با تلاش برای ارائه ی بعضی دکترینِ کلّی در باره ی جهان و شناخت ما از آن آغاز نشد، بلکه هدف آن دقیقا تغییر زندگی مردم در سطح فردی است./265

- هدف سقراط وادار کردن مردم به مراقبت کردن از خودشان بود و فوکو چنین مراقبتی را به کارگیری عقل خود تعریف می کند. برای تشخیص این که چه کسی است و چگونه می شود بهترین شد./268

- فوکو بیش از بیست سال خود را وقف برملا کردن زشتی های پنهان روشنفکری کرد. که هیچ دستاورد مثبتی برای آن قائل نبود و منکر هر چشم اندازی از آینده ی بهتر می شد. او به طور مشخّص انکار می کرد که عقل می تواند از زمان حوادث فراتر رود و ما را از این بن بستی که او فکر می کرد در برابر ماست، نجات دهد. چون عقل خود ابزار و بخشی از برنامه ی روشنفکری بود./279

- زهدپرستی طرد لذّت نبود بلکه پرهیز از افراط بود. نکته این بود که نگذاریم لذّت ها بر ما فرمان برانند بلکه ما بر آنها فرمان برانیم و فرمانروای خود هم بشویم./286

فوکو می گوید: اخلاقیات در روابط ما با دیگران پایان نمی رسد، بلکه... اخلاقیات مراقبت از خود است.287

در پایان نوشته ای از نیچه، بیانگر این معناست که هنر زندگی چه ربط وثیقی با هنر نوشتن دارد. یا به قول نهاماس، هنر زندگی با این که هنری عملی است در نتیجه ی نوشتن محقّق می شود./26 بنابراین باز پرسش آغازین طرح می کنم. آیا شما با خواندن این متن در اندیشه ی زیستنی مبارک بوده اید؟

نیچه با صراحت تمام می گوید: اگر هیچ کس نوشته ام را نخواند و خودم را در طول این همه ساعات، بیهوده با چنین تفکرات نیک و مطبوع سرگرم کرده باشم، وقتم را تلف کرده ام؟... من کتابم را نیافریدم، کتاب مرا آفرید، کتابی که هم گوهر نویسنده اش است. کتابی فقط در باره ی خودم. مکمّل بخشی از زندگی ام. نه نگران چیزی غیر، به قصدی بیگانه، مانند تمام کتاب های دیگر.(آواره و سایه اش، نیچه)/175

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 11:59 توسط عباس فضلی  | 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:33