تناقضات متنی

ساخت وبلاگ

تناقضات متنی

عجیب است که نه فقط اصطلاح ها که افکار یک آدم چقدر کم تغییر می کند.(زمان بازیافته ص 65)

پیروی شفاهی از ایده ی دیگران و فاصله گیری از متن مکتوب، فرد را دچار نوعی سرخوردگی، سردرگمی و تقلید محض از دیگران می کند. عیب سخنان شفاهی آن است که به شدت متأثر از بستر فرهنگی و موقعیت اجتماعی گوینده و شرایط روحی- روانی اوست. اما متن مکتوب کمتر به این عوامل وابسته است. چون عمل نوشتن بر خلاف گفتن در یک فضای گسترده و همه جانبه تری صورت می گیرد. در گفتار شرایط آنی حضور فعّال دارند. گفتن معمولا با احساسات عاطفی و هیجانات روانی همراه است ولی در نوشتار تمام گذشته ی فکری و حتی اندیشه های آینده نگرانه ی نویسنده نیز دخیل هستند. نوشتن ثبت دائمی ایده ها در تراز اندیشه هاست.

واکنشی که از سوی مخاطب یا خواننده در حوزه ی سخن یا مطالعه ی یک متن رخ می دهد و با مکانیسمی به فرجام فهم می رسد، هرمنوتیک گویند. به تعبیر دیگر کارکرد هرمنوتیک تکامل دادن نظریه ی کنش خواندن است. برای درک یک متن، شما محتاج زندگی کردن با آن هستید. نکته ی قابل ذکر این که باید بین مفهوم دانش و بینش تفکیک قائل شد. ما در تبیین علوم طبیعی از روش تجربی (دانش) بهره می گیریم اما برای کشف و توجیه گزاره ها در علوم انسانی نیازمند روش هرمنوتیکی (بینش) هستیم. به قول مولوی

هر که در خلوت به بینش یافت راه او زدانش ها نجوید دستگاه (مثنوی3/3856)

ما باید با مطالعه کردن یک کتاب، خود را در آن جستجو کنیم و از قبلِ همین بازیابی، زندگی خود را ترسیم نماییم. یعنی مطالعه نوعی پراکسیس و عمل است. پروست در کتاب «زمان بازیافته» می نویسد: خواننده هنگامی که کتابی می خواند، خواننده ی خویشتن است. هیچ من خودساخته ای پیش از خواندن وجود ندارد. کنش خواندن، من تازه می آفریند. هنگامی که می خوانم استحقاق من بودن را با امکان شناخت این که این من کیست، مبادله می کنم و آنگاه من در کنش خواندن، خود را می یابم (ص 40)

ما می خواهیم عناصری که متنیت متن را مشخص و معین می کند، بشناسیم. هسته ی اصلی و مرکز ثقل هرمنوتیک مسأله ی جهان اثر و فرافکنده شدن خواننده به جهان متن توسط خود متن است. ما به عنوان خواننده ی متن معتبر در صدد این هستیم که خود را در متن بیابیم از این رو رومن رولان می گوید: ما کتاب نمی خوانیم بلکه خود را در کتاب می خوانیم. کسی که در پی افزایش دانایی است به مطالعه ی بیشتری روی می آورد تا خود و جهان خود را گسترش دهد.

پارادوکس های متن

1- فاصله مندی: کتاب ابزار مهمی برای فهمیدن است که سه مؤلفه ی وجودی یعنی متن و نویسنده و خواننده را در برمی گیرد. در نگاه پل ریکور این رابطه به هم می ریزد و نوعی فاصله مندی بین عناصر سه گانه شکل می گیرد. در حقیقت متن است که این فاصله را ایجاد می کند. کتاب بین عمل نگارش و عمل خواندن جدایی می افکند. چون وقتی مؤلف کتاب می نوشته، خواننده غایب بوده است هر چند هر نویسنده ای در ذهن و ضمیر خود، خواننده ای را فرض و بعد شروع به نوشتن می کند. از طرفی وقتی خواننده، متن را می خواند، نویسنده ی کتاب حضور ندارد. پس متن یک رهاشدگی را تجربه می کند. در واقع متن هم موجب فقدان نویسنده و از سویی دیگر باعث غیاب خواننده می شود.

2- زمینه زدایی: پارادوکس دوم متن این است که زمینه زدایی می کند. یعنی باعث به تعلیق در آوردن شرایط جامعه شناختی و روان شناختی حاکم بر مؤلف می شود. از طرفی با گستره ی مخاطبان و ایجاد شرایط جدید نوعی زمینه زایی هم رخ می دهد. یعنی یک فضای متفاوتی برای ما ترسیم می کند تا بر اساس داده های پیشین آن را مورد بررسی قرار دهیم. به قول ریکور مطالعه به مثابه ی شناخت خود یا خود- فهمی است.(عوامل فهم متن ص 91) باید از یک متن زمینه زدایی کرد و آن را مستقل از زمینه های روان شناختی و جامعه شناختی خواند. و یک زمینه زایی جدید برای متن با توجه به شرایط محیطی خود فراهم ساخت.(همان ص 94) با فرض مرگ مؤلف و تولد متن و خواننده، دو اتفاق رخ می دهد یکی این که تمام شرایط پیرامونی محیط از بین می رود و بستر فرهنگی و اجتماعی وجود ندارد. اتفاق دوم این که متن با مخاطب خاص روبه رو نیست بلکه هر کسی می تواند آن را بخواند و برداشتی از آن داشته باشد. یعنی متن بر روی هر انسانی گشوده است.

3- بدفهمی: تناقض سوم این که ما با نوعی سوء فهم نسبت به نویسنده مواجه هستیم. چند معنا بودن متن از همین بدفهمی شروع می شود یعنی نباید به دریافت و برداشت مؤلف اکتفا کرد چرا که متن و الفاظ به کار رفته در آن، معانی جدیدی را پیش روی ما قرار می دهد. از نگاه هرمنوتیکی، متون مقدس و غیرمقدس در نافهم ها و سوء فهم های شان قابل دستیابی اند. چنان که انسان ها همان نیستند که می نمایانند؛ متون هم همان نیستند که می نگارانند. مؤلف هر که باشد و متن هر چه باشد، پوششی است برای پنهان کردن ناگفته ها. بنابراین ما به عنوان خواننده باید کوشش کنیم در زیر این متن و در زیر ضمیر آگاه و نیمه آگاه مؤلف، به ناآگاهی‌ها و نانوشته های آن دسترسی پیدا کنیم.

از نظر زیباشناسی، مطالب یک متن در ظواهر آن جایی ندارند؛ بلکه پنهان در بطن اویند. متن را که همه می توانند دریابند و بخوانند و مرور کنند. نامروری ها مهم اند. انسان های متفاوت با نگاه‌های متفاوت نضج و رشد می‌یابند. سیالیت ذهن، اقتضای سوءفهم های متنی و بینامتنیت است. زیبایی ها در ناگفته ها و نهفته ها حضور دارند و صدای ناشنیده ی مؤلف از دل همین شنیده‌های متن قابل احصاست.

4- تعلیق دانایی: پارادوکس چهارم این که نویسنده می نویسد تا فراموش کند ولی خواننده می خواند تا به یاد آورد. بنابراین نیت نویسنده و خواننده گاه ناهمخوان است. این هم یکی از شگفتی های متن اندیشی است. توضیح این که وقتی فردی دست به قلم می شود تا در باره ی ناملایمات و ناگواری های زندگی اجتماعی و سیاسی مطلبی را نگارش کند در حقیقت دارد با نوعی نیستی و مرگ مبارزه می کند اما مخاطب عمومی وقتی نوشته را می خواند تازه به یاد می آورد که در آن دوران چه رویدادهایی رخ داده است. بشر برای زنده ماندن باید وجوه مشترک خود را روایت کند و نویسندگان با ثبت خاطرات و رخدادها، آیندگان را آگاه می کنند. ظهور همین چرخه سبب ماندگاری متون می شود.

+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 12:43 توسط عباس فضلی  | 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 15:33