نوشتن و رنج کشیدن

ساخت وبلاگ

     

 نوشتن و رنج کشیدن

   خوشی برای بدن مان لازم است اما اندوه است که قدرت ذهن را تقویت می کند./ پروست

      گاه پرسشی ذهنم را گزش می دهد که چه نسبتی بین نویسنده و کتاب اش برقرار است؟ نویسنده ای را می شناسیم آشفته حال و گرفتار اما کتابی دارد با مضامینی منسجم و مطالبی عبرت آموز. از سوی دیگر مؤلفی را می بینیم که زندگی اش آرام و بی درسر و کتابی دارد گردآوردی شده از قلم این و آن.

      خواندن کتاب "همینگوی چرا خودکشی کرد؟ " اثر ا.ای. هاچنر با ترجمه ی پروانه دادبخش، به گونه ای گزش ذهنی ام را التیام بخشید. نویسنده که در جوانی، هم نشینی با همینگوی را تجربه کرده است به مدت 14 سال زندگی پایانی او را در کتابش گزارش می کند. و برای رسیدن به پاسخ پرسش خود که چرا خودکشی کرد؟ زیر و بم زندگی ارنست را می کاود.  

      دو شخصیت محبوب ارنست همینگوی، جیمز جویس و اسکات فیتز جرالد هستند که اتفاقا در یک نگاه کلی سرنوشت شان به هم گره خورده و هر سه از یک زندگی پرتلاطم و طوفانی برخوردار بوده اند. و همین وجه اشتراک، سبب ساخت و پرداخت داستانهایی شده که به نوعی منعکس کننده ی شخصیت واقعی آنها و پیرامون شان بوده است. این نکته را می توان در پاراگراف زیر دریافت کرد.

        ارنست خطاب به اسکات می گوید: هیچ یک از ما شخصیت های رقت انگیزی نیستیم فقط دو تا نویسنده هستیم که باید کتاب بنویسیم و ما فقط همین هستیم. و باید از گرفتن قیافه های رقت انگیز و بی ارزش و کاذب، دست برداریم . به او گفتم البته ازدواجش با زلدا رقت انگیز است و زلدا نسبت به کار او حسادت می کند و همیشه با آن، حالت رقابت داشته و باعث از بین رفتن خود خواهد شد. به او گفتم که همان بار اول که زلدا را دیدم متوجه شدم که او دیوانه است اما اسکات عاشق او بود. و چیزهای بدیهی را نمی دید. عجیب بودنش باعث شده بود که بسیار آسیب پذیر شود. منظورم این است که ازدواج یک آدم عجیب و غریب با یک زن دیوانه چیزی نیست که به یک نویسنده کمک کند من به این علت اینها را به اسکات گفتم که فکر کردم حقیقت عریان و بی رحمانه ممکن است او را به خود آورد و بعد سعی کردم به او اعتماد به نفس بدهم به او تذکر دادم که جویس هم به اندازه ی او عجیب و غریب است. و به هر حال بیشتر نویسندگان خوب عجیب و غریب هستند.

      وقتی آدم نویسنده است چطور می تواند برای تراژدی های شخصی، خون خودش را بریزد؟ باید این تراژدی ها را مغتنم بشماری چون نویسنده های جدی باید واقعا به طرز وحشتناکی رنج بکشند تا بتوانند یک نویسنده ی جدی به شمار آیند. وقتی برای تو مصیبتی به وجود آمد و تو توانستی با آن کنار بیایی خودت را خوش شانس بدان. این از همان چیزهایی است که تو می توانی در باره اش بنویسی و تو باید نسبت به احساست همان قدر وفادار باشی که یک دانشمند به آزمایشگاهش وابسته است آدم در این مورد نمی تواند تقلب و یا تظاهر کند. تو باید با صداقت با آن رنج برخورد کنی. ص 125

+ نوشته شده توسط عباس فضلی در شنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۶ و ساعت 19:36 |
تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 221 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1396 ساعت: 15:46