نامه ای به دوست

ساخت وبلاگ

نامه ای به دوست

      بیست و پنج سال پیش آقای غلامرضا فقیه را در شهر مشهد زیارت نمودم بسان دو دوست دلبسته ی هم شدیم. پس از بازگشت نامه ای از بندر دیر به خورموج ارسال و رونوشت اش را برای خودم نگه داشتم. اکنون با گذشت این همه سال اصل نامه و تایپ شده ی آن را به مشارکت می گذارم.

     سلام بر گلچهره وجدان و فقیه حمدان که ندیم اندک افراطی با قلبمان عجین کرد و با روحی آشنا نمود. دوستی از نوع دوستی تصنعی دوست یابی دیل کارنگی نبود بلکه نوع برخورد برخاسته از قلبهای پرآکنده در دشت تنهایی بود که وصال ساحل را جستجو می نمود. و در مشهدالرضا(ع) شهد شیرینش نام گلواژه محبت را شیرین کام کرد. شاید این ربط منشعب از روان خداآسای بشری بود که پرواز با ملکوتیان آمال نهایی او برای دستیابی به قدرت مطلق است و ما را چه به این معرفت که ارضیان به فرشیان پهلو زنند و عرشیان در مأوای الهی گزین شوند.

       باری ای ندیم، قلم به یاد تو می چرخد تا رقص لحظه های ندیمی قدیمی را به یاد من و تو آرد و از تنش رقصش غنچه صمیمیت به بار آورد و شقایق رحیمیت از مطلق رحیم به عاریت گیرد. باشد تا من و تو چون دکتر قلم توتممان شود. به نزول ن والقلم و مایسطرون و علم بالقلم ایمان آوریم و همواره در طول حیات با قلم خدایمان جوییم و رشحات وجودیش را در تن تنیده مان به کاوش نشینیم. چه که من عرف نفسه فقد عرف ربه. آری رخ بی آلایشت مشحون از لطفی است که حقیر را در شرمندگی غوطه ورساخته و منگ و مبهم در فراسوی محبتت ناآرام مانده ام تا روزی جبران آن کنم هر چند قدمی ناتمام دراین مسیر، ما را از خود سیر و بر شما ناچیز کرد اما دست تقدیر را با بند لطفی چند نمی توان گره زد امید که خدای منان گره زن این پیوند باشد

والسلام  برادرت عباس فضلی

71/9/15

+ نوشته شده توسط عباس فضلی در چهارشنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۶ و ساعت 19:39 |
تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 251 تاريخ : پنجشنبه 20 مهر 1396 ساعت: 9:35