عاشورا به مثابه ی اسطوره

ساخت وبلاگ

 

عاشورا به مثابه ی اسطوره(1)

        جنبه ی تاریخی قهرمانان حماسی مورد تردید نیست اما باید دانست که جنبه ی تاریخی آنها در روند فرساینده ی اسطوره شدن، چندان دوام نمی آورد. رویداد تاریخی به خودی خود، هر چند مهم باشد، در خاطره ی عامه نمی ماند و یادآوری آن نیز سبب پیدایش الهامات شاعرانه نمی شود./ میرچاه الیاده

مقدمه

       رویکرد چرخش اسطوره شناختی در نقد گفتمان رسمی دینی را باید امری مطلوب دانست چرا که در مقام نقد اقتدارگرایانه و توتالیتر گروهی که خود را مبنای درک دقیق حق و صحیح حقیقت می دانند؛ بهترین و برترین سلاح این است که با به کارگیری شیوه ای فلسفی و منطقی، دانش را به عنوان امری سیّال و فهم را پدیده ای سهل الوصول جلوه داد تا افراد فرهیخته ی جامعه از یک نگاه بسته و منجمد و تعصب آمیز خارج شده و چهره ی حقیقت را در تضارب افکار و تعامل گفتار جست و جو نمایند.

      از طرفی این رویکرد سبب می شود در مقام پاسخ به پاره ای پرسش های جدید، با وجود نسبیت گرایی در معرفت، به دیگر نظریات توجه جدّی شود. چه که برآیند این التفات، ناتوانی چارچوب گذشته و عبور از گفتمان موجود است.

       از سوی دیگر نقد یک جریان فکری متصلب و منجمد، منجر به بازبینی و بازاندیشی نسبت به مؤلفه های همان نظریه هم خواهد شد. و دیگران را موظّف می کند درمقام پاسخ دهی به تردیدها و پرسش های جدید برآیند. و همین امر موجبات گسترش دین شناسی در جهان معاصر را فراهم می آورد.

       به قول نصر حامد ابوزید " نقد میراث شرط اساسی نوسازی گفتمان دینی است در این نقد باید اولا به میراث و تاریخ مسلمانان به منزله ی تاریخی بشری بنگریم تاریخی که همانند همه ی تاریخ های دیگر عوامل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی آن را به حرکت در آورده اند ثانیا باید از به کارگیری روش گزینشی غیر انتقادی اکیدا خودداری کنیم. در مسیر نوسازی گفتمان دینی، نوع رویکرد ما به دوگانه ی اسلام-مسلمانان اهمیتی ویژه دارد. تفکیک اسلام و مسلمانان از یکدیگر از یک سو برای بازخوانی متون مقدس دینی و بازتأویل آنها متناسب با چالش هایی که مدرنیته اروپایی مطرح ساخته است؛ امری ضروری است. اما از سویی دیگردر نگاهی آسیب شناسانه، چنین رویکردی می تواند به تطهیر تصویر گذشته از هر نوع عیب و نقص و همچنین بزرگداشت مبالغه آمیز آن و متقابلا به تحقیر و نقد اکنون بینجامد و نوسازی گفتمان دینی را ممکن سازد."(نوسازی، تحریم و تأویل ص 38)

عاشورا به مثابه ی اسطوره(2)

       با این مقدمه ی طولانی حال به اصل سخن می پردازم. از نگاه فلسفی، اگر آدمیان از قوه ی عقل و احساس برخوردار نبوده و قدرت انتخاب نداشته باشند؛ جبهه ی حق و باطلی شکل نمی گیرد. همچنین اگر اراده ای برای انتخاب یکی از دو مسیر وجود نداشته باشد؛ هیچ حادثه ی تاریخی پدید نمی آید. از سوی دیگر اگر دینی به نام اسلام توسط پیامبر اکرم(ص) تأسیس نشده بود و اگر مردمی به موافقت و مخالفت با او نمی پرداختند. و اگر پیامبر اسلام دختری به نام حضرت فاطمه نداشت که به همسری حضرت علی(ع) در آید و اگر فرزندی به نام امام حسین حاصل این ازدواج نبود و اگر معاویه فرزندی به نام یزید نمی داشت که پس از مرگ پدر ادعای سلطنت نماید و امام حسین(ع) به مخالفت با او برخیزد و در صحرای کربلا به مبارزه و جنگ با او بپردازد؛ اصلا حادثه ای به نام عاشورا محقق نمی شد. همه ی این پدیده ها در یک بازه ی زمانی از وجود یک حادثه ی تاریخی خبر می دهند. به معنای علمی و دقیق کلمه حوادث در بستر زمان و مکان و با وجود و حضور افرادی شکل می گیرد.

      حال اگر حادثه ای از این عناصر سه گانه فاصله بگیرد و به صورت یک آیین در آید و برای فرقه ای جنبه ی هویتی پیدا کند. یعنی افراد از طریق این حادثه و حضور در مراسم و آیین های مذهبی، کسب هویت کنند؛ در این صورت آن واقعه تبدیل به اسطوره می شود. و وقتی به اسطوره تبدیل شد لازمان و لامکان می گردد. به تعبیر دیگر در اسطوره حتی محالات هم ممکن می شوند. از این رو خیالات و خرافات هم حضور یافته و در گذر زمان پیرایه هایی را به حادثه تحمیل می کنند. جالب است بدانید اسطوره نه فقط زمان حادثه را طولانی می کند بلکه تمامی زمان های قبل و بعد حادثه را در می نوردد. همین رویکرد در مکان هم قابل تسری است. یعنی حادثه در مکان های بسیاری تکثیر می شود. که من از آن  تعبیر به زایش می کنم یعنی اسطوره زمان و مکان را می زاید. از طرفی نه فقط به تکثیر زمان و مکان منجر می شود بلکه برتعداد افراد موجود در حادثه هم می افزاید. مجموع این تحولات سبب پرملات شدن رخداد تاریخی می گردد تا آنجا که تشخیص سقیم از صحیح را دچار مشکل می کند. چکیده آن که دو عنصر اسطوره پروری و یوتوپیایی ما را از واقعیت تاریخی دور می کند.

عاشورا به مثابه ی اسطوره(3)

      آنچه که به اجمال در باره ی اسطوره و عناصر چهارگانه ی آن بیان گردید در حوادث بسیاری از تاریخ از جمله عاشورا قابل اجراست. نگاه فراتاریخی و حتی پساتاریخی به این حادثه سبب شده است که عده ای به این باور برسند که حضرت آدم و حوا برای نجات از گناه، به امام حسین(ع) متوسل شدند. یا حضرت نوح در کشتی خود روضه ی امام را خوانده است. و یا پیامبر اسلام همواره با یادکرد حادثه ی عاشورا به گریه و زاری می پرداخته است. بیان این داستانها چیزی جز این نیست که واقعه ی عاشورا زمان و مکان پیش از خود را نیز در نوردیده است.

    اما این اول ماجراست. خود حادثه نیز وقتی با زبان اسطوره ای ذکر می شود در آن زمان و مکان و افراد تکثیر می شوند. برخی از مورّخان که زمان واقعه را 72 ساعت فرض کرده یا صحرای کربلا را به وسعت جهان گرفته اند (کل ارض کربلا) با همین نگرش است. یا اینکه تعداد لشکریان یزید را به عدد صد هزار رسانده اند با همان نگاه اسطوره ای است. حتی اغراق در بیان ماجرا و عملکردهای طرفین خصوصا در هماوردی یاران امام، خبر از اسطوره شدن واقعه می دهد. حادثه ای که فراتاریخی شد در آن همه چیز روا می شود حتی دروغ. عمده ترین امری که به اسطوره شدن یک حادثه می انجامد خرافه گرایی و تکثیر و تسری آن بر دیگر پدیده های مرتبط با آن حادثه است.

       این که تعداد افراد امام حسین(ع) و سپاهیان عمربن سعد چقدر بوده اند؟ و یا در شب عملیات چند نفر اعلام آمادگی و چند نفر فرار کرده اند؟ یا اینکه وسعت جغرافیایی جنگ چه اندازه بوده و یا چه رویدادهایی در حین جنگ یا پیش و پس از واقعه ی عاشورا رخ نموده است؟ پاسخ همه ی این چرایی ها و چقدرها این است که حادثه را از نگاه زمینی و بشری مورد ارزیابی قرار دهیم.

       نویسنده این سطور در یک نگاه اجمالی بر این باور است که نهضت عاشورا در یک فضای محدود به نام نینوا به مدت دو ساعت در نبردی میان 72 نفر از یاران امام حسین(ع) و 300 نفر از سپاهیان یزید صورت گرفته است. اگر افراد دیگری هم حضور داشتند به عنوان تماشاچی صحنه بوده اند. البته حوادث پیش از نبرد و پس از آن نیز باید ضمیمه ی ماجرا کرد.

      اما به واسطه ی ماندگاری حادثه و پایداری بر حفظ جوانب آن در گذر زمان، موجبات تبدیل شدن آن نهضت به یک اسطوره را فراهم نموده است و چنان که اشاره شد در اسطوره عناصر چهارگانه حضور فعال دارند. عامل دیگری که اسطوره بودن عاشورا را تقویت می کند؛ نفس نبرد است. در تمام افسانه ها و اسطوره های ملل، بحث از جنگ و شکست و پیروزی است. به قول جوزف کمبل تمام اسطوره ها به جنگ آری گفته اند(زندگی در سایه اساطیر ص 194)

   مفهوم دیگری که در این میان نقش جدی ایفا می کند؛ مفهوم قربانی است. داستان فرزندان آدم با قربانی همراه است. قصه ی ابراهیم با قربانی کردن اسماعیل شروع می شود حتی داستان پیامبر اسلام با قربانی کردن عبدالله آغاز می گردد. چنان که امام سجاد(ع) و حضرت زینب(ع) در توصیف شهادت اباعبدالله می گویند: خدایا این قربانی را از ما بپذیر.

     نکته ی دیگری که یک واقعه را تبدیل به اسطوره شدن می کند؛ وجود تناقض ها و پارادوکس های حادثه است. مانند آثار ویلیام شکسپیر. دوگانه های متضادی که به حسب ظاهر نمی توانند در یک جریان تاریخی حضور همزمان را تجربه کنند. سوگ و سرور، عزا و شادی، مرگ و زندگی عناصر ناهمگرا و ناموزون هستند ولی در عاشورا یکسان جلوه می کنند. درتاریخ آمده است که شب عاشورا یاران امام از فرط شادی با هم به مزاح می پرداختند یا در بحبوحه جنگ، مراسم عروسی حضرت قاسم برپا شده است. و چنان که آمده است امام و یاران او شهادت را نوعی حیات تلقی می کردند ومرگ را تداوم زندگی.

    

+ نوشته شده توسط عباس فضلی در دوشنبه سوم مهر ۱۳۹۶ و ساعت 21:4 |
تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : عاشورا,مثابه,اسطوره, نویسنده : tabefalsafia بازدید : 216 تاريخ : سه شنبه 4 مهر 1396 ساعت: 0:10