زبان آدم

ساخت وبلاگ
زبان آدم

    وقتی کتاب " زبان آدم " اثر درک بیکرتون با ترجمه ی محمد راسخ مهند با پس زمینه "انسان چگونه زبان را ساخت زبان چگونه انسان را ساخت" را از کتاب فروشی خریداری نمودم؛ تصوراولیه ام بر آن بود که اطلاعاتی در حوزه ی زبان شناسی هرمنوتیکی فرا می گیرم اما با خواندش متوجه شدم نگاه نویسنده بر اساس زیست شناسی تکاملی داروینی سامان یافته است. این مطلب را مترجم محترم در مقدمه ی کتاب نیز یادآور شده بود. در میانه ی راه با خود فکر کردم سوژه ی متناسبی در نقد تحول تکاملی لامارک و داروین نصیبم شده و می توانم به اتکا نظر نویسنده علیه فرضیه داروینی اقامه ی دعوا کرده و بگویم تکامل تدریجی زبان دلیل محکمی است بر رد فرضیه تکامل. به این که ساختار زبان خاص آدمی است و موجودات دیگر قدرت تکلم ندارند. بنا براین انسان نمی تواند از نسل پیشرفته ی نوعی از میمون ها باشد. سرشار از این کشف بودم که یک بار دیگر نویسنده ذوق کشفی مرا دچار چالش کرد آنجا که گفت: بر خلاف آنچه مردم تصور می کنند انسان موجودی از جنس نوعی میمون نیست بلکه با وجود انواع میمون ها یکی از آنها به تکامل آدمی منجر شده است.(ص34)

       بحث نویسنده تا آنجا رسید که مستقیما به تقابل دیدگاه خود با نوام چامسکی بزرگترین زبان شناس معاصر پرداخت و گفت: چامسکی اعتقاد دارد ابتدا تفکر انسان به وجود آمده و تفکر باعث پیدایش زبان شده است اما من فکر می کنم که ابتدا زبان شروع شده و زبان باعث پیدایش تفکر شده است(ص 248)

      در همین فضاها داشتم سیر اندیشه های بیکرتون را مرور می کردم که در پایان کتاب با یک پاراگراف متفاوتی روبرو شدم که دوباره ذهن مرا به هم ریخت آنجا که گفت: و به این هم فکر کنید از حدود ده هزار سال پیش یعنی از زمانی که شهرها و حکومت ها پا گرفته اند ما در برابر فردیت گرا و مستقل گونه ی خود موضع می گیریم  شورشی ها، انقلابی ها، مجرمان و نظائر آن ها یعنی تمام کسانی که مخالف هنجارهای جامعه بوده اند را زندانی و تبعید و تعقیب کرده ایم  و کشته ایم. چون خیلی از این ها در جوانی مرد ه اند و یا عمر خود را در زندان به سر برده اند و نمی توانسته اند زاد و ولد کنند. به همین دلیل میزان تأثیر آن ها بر استخر ژن انسانی قابل اغماض است. اما افراد منفعل، سازگار، وفادار و فرمان بردار مانند درختی سبز بوده اند و دانه های خود را پراکنده اند آیا بی تأثیر در طبیعت انسان نداشته است؟(ص307)

با خواندن این جملات به یاد بزرگانی افتادم که عمر خویش را در جوانی به آخر رسانده و بشر از حرفها و اندیشه های آنها بهره ی وافری  نبرده است امثال سهروردی و حلاج و آلبر کامو و آل احمد و شریعتی و سپهری و .... را می گویم.

     ماجرای من با این کتاب به همین جا ختم نشد. عبارت کلیدی و متن اعترافی مصنف را به فضای اینستاگرام کشاندم با معرفی کتاب و طرح دو پرسش دوستانم را به پاسخ دهی تشویق کردم حاصل این کشمکش چند پاسخ زیبا بود و حکایت این را داشت که گویا کتاب را خوانده و یا در اینترنت به بخشی از آن اشراف یافته اند. هر چه بود دانستم پیرامونم انسان های فرهیخته ای هستند که مانند من دغدغه ی فهم این مطالب را دارند. سرشار از شوق به برخی آنها پاسخ دادم. 

+ نوشته شده توسط عباس فضلی در یکشنبه یکم مرداد ۱۳۹۶ و ساعت 18:44 |
تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 201 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1396 ساعت: 0:52