پزشک مظهری از اسماء الهی

ساخت وبلاگ

پزشک مظهری از اسماء الهی

در هنگام مواجه یک بیمار با پزشک در جهت معاینه و درمان همواره یک سؤال اساسی مطرح است که عامل اصلی نجات بیمار و بهبودی وی چیست؟ آیا خداوند او را بهبودی می بخشد؟ یا این که پزشک و دارو عامل اصلی نجات بیمار است؟ و یا عامل دیگری در رفع بیماری مؤثر است؟ در مقام پاسخ به سؤال اساسی و فرضیات مختلف آن، یک انسان معتقد و مسلمان دچار نوعی تناقض و پارادوکس ظاهری می شود. برای رهایی از این تنگنا، در این مقاله ابتداء جنبه ی تئوریک دینی مورد ارزیابی قرار می گیرد سپس با بیان مصادیق مختلفی از معنای تئوریک مسأله به تبیین نظریه اشاره می شود.

تبيين دینی پدیده ها

هر انسانی در جهان دنیوی با سه مسأله ی اساسی مواجه است خدا، انسان و پدیده یا حادثه ای که برای او پیش می آید. یکی از دغدغه های اصلی یک مسلمان، تأثیر پذیری هر یک از این سه مقوله در زندگی اوست. تاریخ از نظر دین عبارت است از صحنه هایی که در آن اوصاف خدا و اوصاف انسان به ظهور رسیده و هم خدا و هم انسان، هر دو خود را نشان داده اند و چون همواره خدا همان خداست و انسان هم همان انسان است، تاریخ مایه عبرت آموزی است. انسان ها در برابر نعمت و رحمت و لطف اولیه ی خداوند به گونه های مختلف واكنش نشان داده اند.

·

از سویی انسان، در برابر نعمت و رحمت خدا، یا کافر و ناسپاس بوده و یا سپاسگزار و شکر گزار. و خداوند نیز در برابر شکر و ناشکری آدمیان واکنش نشان داده است. و این قصه پیوسته تکرار شده و تا دنیا دنیاست تکرار خواهد شد. از نظر دینی تاریخ عبارت است از صحنه ی آزمایش انسان و واکنش خداوند در برابر نتایج این آزمایش. بنابراین معادله ای که در تبیین دینی برقرار می شود یک معادله سه پارامتری است. هر حادثه ای که اتفاق افتد یا نتیجه ی ظهور و دخالت اولیه ی خداوند در صحنه ی طبیعت برای فراهم کردن مقدمات امتحان و سنجیدن واکنش انسان است و یا عکس العمل و واکنش خداوند است نسبت به رفتار پیشین انسان ها. از این رو تبیین دینی پدیده ها سه طرف دارد. خدا، انسان و حادثه ای که قرار است تبیین شود. قرآن کریم پیوسته این الگوی تبیینی را در تحلیل حوادث طبیعی و تاریخی به کار می بندد و از ما می خواهد که به حوادث و پدیده ها این گونه نگاه کنیم و آنها را این گونه تحلیل و تفسیر کنیم....

یکی از عمده ترین مباحث قرآن عبارت است از شرح قصه ی کنش و واکنش خدا و انسان. در طول تاریخ، انسان ها یا کافرند یا مشرک اند یا موحّد. یا شاکرند یا ناسپاس، یا مستضعف اند یا مستکبر یا گناهکارند یا پرهیز کار. از سوی دیگر خدا یا مهربان است یا خشمگین یا سمیع است و بصیر یا خبير است و علیم، یا غفور است و رحیم یا جبار است و منتقم یا هادی است یا مضل. این که قرآن می فرماید: تعز من تشاء و تذل من تشاء و بيدك الخير(آل عمران/26) حكايت واکنش آدمی در مقابل پدیده ها ست که اگر مثبت باشد مصداق تعز من تشاء است و اگر منفی باشد مبین تفضل من تشاء است. و از آنجا که انسان موجود مستقل در هستی نیست پس بید ک الخیر یعنی همه چیز دست خداست. بنابراین تبیین توحیدی یعنی تبیین پدیده ها و حوادث عالم با ارجاع آنها به کنش و واکنش خداوند در برابر اوصاف و اعمال نیک و بد آدمی.

پیامدهای عملی

هر تبیینی مستلزم نوعی واکنش و موضع گیری در مقام عمل است. به تعبیر دیگر تبیین های نظری و تئوریک راهنمای عمل هستند و به ما می گویند که از چه راهی و با کمک چه چیزی و با فراهم کردن چه عمل و اسبابی می توانیم به مقاصد خود برسیم یکی از مباحث فلسفه اخلاق نیز رابطه ی متقابل اندیشه و رفتار است. هر رفتاری ناشی از اندیشه ای که در ذهن انسان می گذرد و تمام بازخوردهای آدمی در مواجه با دیگران حاصل اندیشه ای است که او را به یک عمل راغب یا متنفر می کند. رفتار خرافی نتیجه ی طبیعی تبیین خرافی است. رفتار عملی نتیجه ی طبیعی تبیین عملی است و رفتار دینی هم نتیجه ی طبیعی تبیین دینی است. چنان که رفتار شرک آلود نتیجه ی تبیین شرک آلود است و رفتار کفرآمیز نتیجه ی تبیین کفرآمیز است و رفتار توحیدی نتیجه ی تبیین توحیدى. عمل صالح يعنی رفتار بر اساس مقتضای تبیین توحیدی. برای این که تفاوت انواع مختلف تبیین دینی و غیردینی و تأثیرهای متفاوت آنها در مقام عمل را درک کنیم بهتر است به یک بررسی مقایسه ای بپردازیم.

مصادیق مختلف

نحوه ی برخورد شخص یا نحوه ی نگرش او به پدیده ی بیماری و درمان آن از نظر دینی از سه حالت بیرون نیست. یعنی از نظر دینی، شخص ممکن است سه طرز تلقی مختلف داشته باشد. یک طرز تلقی این است که شخص بگوید: دکتر و دارو مرا معالجه می کند و هیچ علت غیرمادی و ماورای طبیعی در بیماری و معالجه من نقش ندارد. در این نگرش هیچ اسمی از خداوند در میان نیست و شخص چنان رفتار می کند که گویا خدایی نیست. یا اگر هست هیچ نقشی در بیماری و معالجه او ندارد. این طرز تلقی و رفتار مبتنی بر آن کفر آمیز است. تلقی دوم شخص از این حادثه ممکن است به این صورت باشد که بگوید خدا و دکتر و دارو دست به دست هم دادند و به کمک هم مرا معالجه کردند. یعنی شخص ممکن است هم برای خدا نقش قائل شود و هم برای دکتر و دارو به این صورت که معتقد باشد که اگر دکتر و دارو نبود، نعوذ بالله خدا به تنهایی نمی توانست او را شفا دهد. رفتار شخص در این حالت رفتاری شرک آلود است که مبتنی بر تبیین شرک آلود از حادثه است. سومین نگرشی که شخص ممکن است نسبت به پدیده ی بیماری و درمان داشته باشد، این است که بگوید خدا مرا از طریق دکتر و دارو معالجه کرده است. این نگرش در حقیقت همان تبیین توحیدی است که حضرت ابراهیم به ما آموزش می دهد. آنجا که می گوید و اذا مرضت فهویشفین(شعراء/80) در تبیین توحیدی شخص برای دکتر و دارو حيثيت و شأنى مستقل از خداوند قائل نیست. یعنی دکتر و دارو را مظهر اسم یاشافی خداوند می داند و معتقد است که اگر خداوند شافی نبود و این اسم یا این صفت را نداشت و اگر خداوند به این اسم یا صفت در اینجا تجلی و ظهور نمی کرد نه تنها از دکتر و دارو هیچ کاری برنمی آمد که ممکن بود بیماری او تشدید شود. به قول مولوی

از قضا سر کنگبین صفرا فزود/ روغن بادام خشکی می نمود

در تبیین توحیدی شخص بر این باور است که اگر دکتر و دارو نبود خدا می توانست او را معالجه کند و این همان اعتقاد به امکان معجزه است. معجزه یعنی نقض قوانین علمی حاکم بر طبیعت و ایجاد پدیده ای بدون علل و اسباب طبیعی آن. معجزه یعنی دخالت مستقیم خداوند در یک حادثه. اعتقاد به امکان معجزه یعنی اعتقاد به این که خدا سبب سوز است و در برابر علل و اسباب طبیعی مقهور و دست بسته نیست. اعتقاد به معجزه یعنی اعتقاد به حضور زنده و فعّال خداوند در زندگی انسان انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون سبحان الذي بيده ملكوت كل شئ و اليه ترجعون(يس/82) حال سؤال این است که اگر خدا همه کاره است، ما چرا سراغ دکتر و خوردن دارو برویم و چه نیازی داریم به تبيين علمی و رفتار علمی. به تعبیر دیگر، آیا مراجعه به دکتر و دارو نوعی شرک نیست؟ این سؤال بسیار مهم و سرنوشت سازی است که جواب نادرست آن بسیاری از دینداران را یا به خرافه کشانده و یا به شرک مبتلا کرده است. معمولا در پاسخ این سؤال گفته می شود که خدا دستور داده است که ما وقتی مریض می شویم به دکتر مراجعه کنیم و دارو مصرف کنیم. بنابراین، مراجعه به دکتر و خوردن دارو چون به دستور خود خداست، شرک نیست ولی این جواب ساده لوحانه است. زیرا اشکال این است که مراجعه به دکتر و خوردن دارو حتی اگر به دستور خدا انجام شود شرک است و چون چنین است خدا نمی تواند به ما دستور بدهد که شرک بورزیم. به تعبیر قرآن، شرک ظلم بزرگی است که دستور خدا ماهیت آن را عوض نمی کند و ظلم بودن آن را از میان نمی برد اشکال در اطاعت از خدا یا عدم اطاعت از او نیست، اشکال در این است که نگرش توحیدی و فعال مايشاء بودن خدا به ظاهر با مراجعه به دکتر و مصرف دارو ناسازگار است. پاسخ درست این سؤال این است که صرف مراجعه به دکتر و خوردن دارو شرک نیست. شرک بودن یا شرک نبودن این کار بستگی به طرز تلقی ما دارد . اگر ما وقتی که به پزشک مراجعه می کنیم معتقد باشیم که دکتر مظهر اسمی از اسماء خداوند است در حقیقت به غیر خدا مراجعه نکرده ایم. چون ظاهر و مظهر دو چیز نیستند. اگر ما معتقد باشیم که پزشک نمودی از رحمت و شفای خداوند است. هنگامی که به او مراجعه می کنیم به کسی غیر از خدا مراجعه نکرده ایم که شرک باشد. بنابراین همه چیز بر می گردد به این که ما رابطه ی عمل و اسباب طبیعی و خداوند را چگونه ببینیم و چگونه تبیین کنیم. در تبیین کفر آمیز در حقیقت پزشک جایگزین خدا می شود. در تبیین شرک آمیز پزشک می شود خدایی در عرض خدای متعال، اما در تبیین توحیدی، رابطه ی خدا و پزشک رابطه ی مُظهر و مَظهر و بود و نمود یا صاحب سایه و سایه است. پزشک می شود مظهری از اسماء الهی. بنابراین همواره باید پزشک را مظهر صفت شافی الهی دانست و از این جهت پزشکان باید به خود ببالند و افتخار کنند که این صفت خدایی در آنان جلوه گر شده است.

+ نوشته شده در شنبه نهم دی ۱۴۰۲ ساعت 16:13 توسط عباس فضلی  | 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 16:22