حکمت، گمشده ی مؤمن

ساخت وبلاگ

حکمت، گمشده ی مؤمن*

1- طرح مساله

خداوند متعال خود را حکیم نامیده است(بقره /32) از ديدگاه قرآن لقمان حکیم است و بر اساس این حکمت توصیه های حکیمانه ای را به فرزندش تعليم کرده است.(سوره لقمان) فلسفه، طب، كيميا را نیز حکمت خوانده اند و صاحبان این علوم را حکیم نامیده اند.(المعجم الوسيط)

بر اساس اقوال مختلف حکمت مطرح شده در قرآن به معانی بسیار آمده که عبارت است از: علم به قرآن، رسیدن به واقع و حقیقت، علم دین، نبوت، شناخت خدا، فهم، ترس از خدا، قرآن و فقه، علم و دانش دارای منفعت فراوان.(ترجمه تفسير مجمع البيان 1613، التفسير المنير /3/ 62 به بعد و تفسير التبيان 349/2) مساله ی ما این است که معنای حکمت چیست؟ چرا خداوند حکیم نامیده شده است؟ آیا حکمت مفهومی دنیوی است؟ اگر حکمت مفهومی غیر دنیوی است آیا فقط در اختیار خداوند است؟ یا افراد بشر نیز بدان راه دارند؟ و در صورت دسترسی بشر به حکمت، کمیت و کیفیت دسترسی چگونه است؟

2- فرضیه

با مراجعه به منابع گوناگون به این فرضیه می رسیم که حکمت، کلام یا عملی است که دارای نوع خاصی دقت، اتفاق و استواری است که هیچ رخنه و سستی در آن راه ندارد و در واقع مبتنی بر گوهر یقین است. اگرچه حکمت از جنس متاع دنیوی نیست و امری الهی محسوب می شود. اما همانند وجود مفهومی ذو مراتب است و آدمیان به نسبت یقینی که در اختیار دارند، صاحب حکمت اند.

3- معناشناسی حکمت

حکمت در معنای مختلفی به کار رفته است که در اینجا به برخی از آن معانی اشاره می شود.

1-3- حکمت از فعل «حکم» به معنای «منع» است و برای اصلاح به کار می رود.(راغب و المعجم الوسيط)

بنابراین در تعریف حکمت دو معنای مهم نهفته است منع(بازداشتن) و اصلاح(سامان بخشی) پس حکمت منع است ولی نه هر منعی، بلکه منعی که در جهت اصلاح به کار رود و به تعبیر دیگر حکمت اصلاح یک چیز پس از منع است. به همین دلیل به لجام(افسار) اسب، «حکمه» گفته می شود. زیرا سوارکار به وسیله ی افسار، اسب را از این که به میل خود به هر سوی برود باز می دارد و آن را در مسیر درست هدایت می کند. همین گونه است در مورد کشتی که گفته می شود «حکمتُ السفينة» و «احكمتُ السفينة» یعنی کشتی را از این که به بیراهه برود بازداشتم و آن را در جهت درست هدایت کردم.(همان مصدر) و علت این که به «علم»، «حکمت» گفته می شود این است که علم انسان را به نیکی و خیر می خواند و از بدی باز می دارد.(ترجمه مجمع البيان 161/3)

2-3- حکمت یعنی شناخت برترین چیزها به برترين علوم(المعجم الوسيط) بر اساس این تعریف، حکیم کسی است که در پی برترین امور است و سعی دارد برترین امور را به بهترین روش بشناسد و به دست آورد. این بیان ضمن توجه دادن به زیرکی حکیم(چرا که او در پی بهترین هاست) به دقت حکیم نیز اشاره دارد. یعنی حکیم سعی برای به دست آوردن بهترین علوم به دنبال بهترین شیوه نیز هست.

3-3- حکمت، کلامی است که از نظر لفظ اندک ولی از نظر معنا بزرگ باشد.(المعجم الوسيط و ترجمه مجمع البيان 161/3) پر معنایی کلام حاکی از اتقان کلام و اندک بودن لفظ در عین معنای بلند نشانه ی دقت صاحب سخن است.

4-3- گاهی حکمت به معنای علت به کار می رود. به عنوان مثال گفته می شود حکمت فلان کار چیست؟ یعنی علت آن چیست؟(المعجم الوسیط) به نظر می رسد مراد از «علت» در اینجا «غایت» باشد. به عنوان نمونه تشریع روزه برای چیست؟ مراد این است که شارع از تشریع روزه چه هدف و غایتی را مدنظر داشته است؟ بنابراین کلام یا عمل حکیمانه کلام یا عملی است که غایتی در آن نهفته باشد و به عبث منجر نشود. به همین دلیل حکمت را در برابر «لهوالحديث»= كلام عبث(الميزان /3/2/ لقمان) و در برابر «سفاهت»= کم خردی(میزان الحکمة) قرار داده اند.

5-3- حکمت را به معنای علم و تفقه نیز به کار برده اند و گفته اند آنجا که خداوند از اعطای حکمت به لقمان سخن گفته منظور علم و تفقه است(المعجم الوسيط، الصحاح و فرهنگ معین) فقه و تفقه در لغت به معنای ادراک حس، فهم و فطانت(زيركی) به کار رفته است.(المعجم الوسيط) چون یکی از لوازم درک درست، دقت و تیزبینی است.

6-3- اهل لغت «عدل» را نیز حکمت گفته اند.(المعجم الوسيط) امام علی (ع) ضمن این که عدل را معادل انصاف گرفته است.(کلمات قصار/231) آن را به عنوان عاملی می داند که امور را در جای شایسته ی خود قرار می دهد.(کلمات قصار/437) قرار دادن هر چیز در جای خود و به کار بردن انصاف در کلام و عمل، به خصوص آنجا که منافع فردی انسان در میان باشد، هم از لحاظ عقلی نیاز به دقت دارد تا انسان بتواند مواضع و جایگاه های درست امور را تشخیص دهد و هم انسان باید آن چنان بر نفس خویش غالب باشد و در زندگی جهاد با نفس را پیشه کرده باشد تا بتواند از منافع زود گذر دنیوی بگذرد و در مسيرعدالت حرکت کند. بنابراین یکی از عناصر بنیادین حکمت، دقت و دشواری مجاهده با نفس است. بر همین اساس روایات ما ریشه ی حکمت را در قلب و میوه ی آن را بر زبان می دانند.(میزان الحكمة، احياء 83/1، لقمان/55)

7-3- گفته اند: سکوت، حکمت است.(المعجم الوسيط، راغب، میزان الحكمة، احياء 62/1) از احوال لقمان حکیم سکوت بود.(ترجمه تفسير الميزان سوره ی لقمان، و حکمت نامه ی لقمان/55) سکوت علامت عقل و ایمان و زینت خردمندان است و نادانان از ارزش سکوت بی بهره اند. حکمت از طریق کم گویی حاصل می شود و پرگویان به حکمت راهی ندارند. (غرر الحکم 1824و 1969 و نهج الفصاحه 1836و1879و 1881) بر این اساس بین خرد و سکوت رابطه ی مستقیم وجود دارد، یعنی هر چه قدر عقل کاملتر باشد؛ سکوت بیشتر می شود و چون سکوت علامت حکمت و بلکه خودِ حکمت است. بنابراین هر کس کمتر سخن بگوید حکیم تر است.

8-3- حکمت را اتقان و استواری در کار و رسیدن به حقیقت به وسیله ی علم و عقل دانسته اند. حکمت بر وزن «فعلة» وزنی است مخصوص افاده ی نوع، دلالت بر معنایی می کند که در این قالب آمده است. پس حکمت نوعی اِحکام و اِتقان و یا نوعی از امر محکم و متقن است که هیچ رخنه و سستی در آن نباشد. حکمت در مورد خداوند عبارت است از شناخت و ایجاد اشیاء در نهایت استوارى(على غاية الاِحکام) و در مورد انسان عبارت است از شناخت موجودات و انجام امور نیکو. واین همان معنایی است که خداوند در مورد لقمان به کار برده است و نیز به همین معنا قرآن، حکیم است(راغب)

این کلمه بیشتر در معلومات عقلی و حق و صدق استعمال می شود و معنایش در این موارد این است که بطلان و كذب به هیچ وجه در آن راه ندارد. پس حکمت عبارت است از قضایای حقه ای که مطابق با واقع باشد. یعنی به نحوی مشتمل بر سعادت بشر و معارف حقه ی الهیه درباره ی مبداء و معاد باشد و یا اگر مشتمل بر معارفی از حقایق عالم طبیعی است، معارفی باشد که باز با سعادت انسان مرتبط باشد. مانند حقایق فطری که اساس تشريعات دینی را تشکیل می دهد.(ترجمه تفسیر المیزان آیه ی 269 سوره ی بقره و احياء 17/1و32و راغب ماده ی حکمت)

در این بیان دو نکته حائز اهمیت است. نکته ی اول: در حکمت، فقط اتقان و احکام را نباید جستجو کرد بلکه باید به دنبال نوعی خاص از احکام و اتقان بود که در آن هیچ رخنه و سستی نباشد، بلکه مبتنی بر صدق و یقین باشد. نکته ی دوم: حاصل حکمت باید سعادت بشر باشد، یعنی کلام یا عمل به صرف محکم بودن و متقن بودن حکمت نیست و افراد به صرف دقت و استواری کلام و عملشان حکیم نامیده نمی شوند.

9-3- در تعریف حکمت گفته اند: حکمت مقیاس ارزش هاست به این معنا که همان گونه که در علوم دقیقه به دنبال معیارها و ملاک های اندازه گیری هستیم و می خواهیم با پیدا کردن آن معیارها بر دقت خویش در شناخت قوانین حاکم بر طبیعت بیفزاییم و بدین وسیله در بهتر کردن اصول عملی زندگی خود تلاش کنیم در خصوص ارزش های انسانی نیز می خواهیم به معیار و ملاک شناخت دست یابیم. به بیان دیگر انسان با اختراع ابزاری همچون دماسنج به عنوان یک دستگاه اندازه گیری موفق به تعیین دمای آب شده است و با ساخت دقیق ترین ترازوها می تواند کمترین اوزان را اندازه گیری نماید. اکنون سخن این است که آیا می توان ابزاری داشت که به وسیله ی آن فی المثل بالاترین و پایین ترین درجه ی راستگویی و درستکاری و دیگر ارزش های انسانی را اندازه گیری نمود؟ اگر چنین معیاری وجود داشته باشد؛ نام آن حکمت است.

4- از مجموع تعاریفی که از واژه ی حکمت بیان شد نکات زیر قابل توجه است.

1-4- حکمت عنصری از معرفت و شناخت را با خود به همراه دارد.

2-4- حکمت همانند ریاضیات معرفت محض نیست بلکه با زیستن عملی انسان نیز سروکار دارد.

3-4 احکام و اتقان در حکمت وجود دارد.

4-4 يقين و صدق از عناصر بنیادین است.

5-4- دقت و تیزبینی عنصری مهم در حکمت است.

6-4- در حکمت معنای منع(بازداشتن) وجود دارد.

7-4- در حکمت معنای اصلاح(سامان بخشی) لحاظ شده است.

8-4- غایت نگری و عاقبت اندیشی یکی از معانی نهفته در حکمت است.

9-4- مجاهده یا نفس از شرایط اساسی حصول حکمت است.

10-4- حکمت معیار سنجش و اندازه گیری ارزش هاست.

5- حکیم بر چه کسانی اطلاق می شود؟

بدون شک خداوند حکیم است و با وجود حکمت به بهترین و دقیق ترین شیوه ی ارزش ها را می شناسد و به کار می برد. اما آیا انسان ها نیز توان دسترسی به حکمت را دارند؟ قرآن کریم لقمان را حکیم نامیده است؛ در حالی که لقمان بشر است.(لقمان/12) فلاسفه اسلامی نیز با بیان تعاریف مختلفی از فلسفه و در نهایت اطلاق نام حکمت را عنصری در دسترس افراد بشری می دانند.(رحیق مختوم بخش یکم از جلد اول ص 115)

افلاطون با ارائه ی تقسیم بندی ارزش ها و قرار دادن حکمت در بالاترین مرتبه، قائل به توانایی انسان به رسیدن به حکمت است.(کتاب های هشتم و نهم جمهوری افلاطون) استیس معتقد است حکمت در اختیار انسان ها نیز هست و در تاریخ مردان حکیم وجود داشته اند.(مقالات استيس/85) بر اساس آیات قرآن می توان گفت: حکمت امری الهی(غیر دنیوی) است که انسان ها قادر به دست آوردن آن هستند. حکمت خیر کثیر است و خداوند این خیر کثیر را به هرکس بخواهد عطا می کند.(بقره/269)

از سوی دیگر خداوند متاع دنیا را قلیل دانسته است (نساء/77) بنابراین حکمت متاع دنیوی نیست.(تفسير كبير فخر رازى 27 / 165 آیه 33 شوری) به نظر می رسد حکمت، همانند وجود، امری ذومراتب و مشکّک است. بنابراین چنان که وجود به بالاترین مرتبه ی هستی یعنی خدا که مطلق وجود است، اطلاق می گردد و پایین ترین مرتبه ی هستی را نیز شامل می شود. حکمت نیز در بالاترین مرتبه اش در اختیار خداوند است و انسان ها نیز بنا به قابلیت ها و استعدادهای خود می توانند به درجه هایی از حکمت نائل آیند.

در روایات اسلامی آمده است که یقین کمترین چیزی است که بین انسان ها تقسیم شده و در اختیار آنان قرار گرفته است.(اصول کافی کتاب ایمان و کفر، باب فضل ایمان بر اسلام احادیث 4،2، 5 و 6) در هر حال اگر یقین را گواه حکمت بدانیم؛ انسان ها به نسبت درجه و مرتبه ای از یقین که در اختیار دارند، اهل حکمت می شوند. یعنی حکمت، به تبع یقین، ذومراتب است.

بر اساس آموزه ی قرآن، لقمان از جمله انسان هایی است که دارای حکمت است. در روایات ما نیز از جوانی یاد شده است که در ملاقات با پیامبر(ص) از یقین و آثار آن سخن گفت. یعنی اهل یقین بود.(اصول کافی کتاب ایمان و کفر، باب حقیقت ایمان و حقیقت 2) حاصل کلام این که عنصر بنیادین حکمت یقین است و انسان ها از آن بهره ی اندکی دارند. چرا که بنیاد این عالم مبتنی بر غفلت است.(مثنوی 2068/1-2066 و فيه ما فيه/ 82 و 109و 200 199) و پرده ی غفلت همواره در این جهان باقی است و این پرده به طور کامل در قیامت بر خواهد افتاد.(طارق/9) بنابراین در این دنیا انسان ها به تناسب درجه ای که از غفلت فاصله می گیرند، صاحب مرتبه ای از یقین می شوند.

قرآن کریم در سوره ی لقمان و نیز در سوره ی اسراء آیات 29-11 به نمونه هایی از حکمت اشاره کرده است که عاملین آنها کسانی هستند که از زندگی غافلانه فاصله گرفته و وارد وادی يقين و حکمت شده اند.

6- رابطه ی «حکمت» و «علم نافع»

امام علی(ع) یکی از خصوصیات متقین را گوش سپاری آنان به علم نافع می داند.(نهج البلاغه صبحی صالح، خ 193ص 303) پیامبر اکرم(ص) از علمِ غیرنافع به خداوند پناه برده است.(میزان الحکمه ماده ی علم) چنان که امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی از علم غیرنافع به خداوند پناه می برد. با بررسی آیات و روایات به این نتیجه می رسیم که علم نافع آن علمی است که دارای ویژگی های زیر باشد.

1-6- موجد خشیت در برابر خداوند باشد.

2-6 صاحب آن، سکوت(صمت) و کم گویی را پیشه خود سازد.

3-6 باعث غرور و استغناء نشود.

4-6 موجب غفلت از خود شناسی نگردد.

5-6 ياد آور آخرت باشد.

6-6 منجر به عمل گردد.

7-6 باعث مجادله و تفاخر نگردد.

8-6 جهت گیری الهی داشته باشد.

9-6 از طریق مجاهدت با نفس به دست آید.

10-6 مقارن و همراه حلم باشد.

(قرآن کریم، فاطر/ 28-27، احقاف/11، سب/6 ، آل عمران 18 میزان الحکمه ماده علم راغب ماده ،حکمت ميزان الحكمة، نهج الفصاحه /7136، ترجمه تفسير الميزان حول آيه 269 بقره، و نیز حول سوره لقمان احياء 1 و 8 و 45 و 62 و 66 ، غرر الحکم 4883 و 4886)

7- حکمت نزد منافق و مُشرک

بر اساس برخی روایات حکمت حتی می تواند نزد منافق و مشرک نیز باشد. به همین دلیل توصیه شده است؛ حکمت را حتی اگر نزد منافق یا مُشرک باشد به دنبال آن بروید و آن را به دست آورید. بر اساس همین روایات منافق و مشرک اهلیت و شایستگی آن را ندارند که حکمت را در اختیار داشته باشند. بنابراین اگر حکمت در اختیار آنان باشد، حکمت آرام و قرار نمی گیرد، نتیجه ی آن جز خسران و زیان برای آنان نخواهد بود. فقط مؤمن است که اهلیت در اختیار داشتن حکمت را داراست. بنابراین با توجه به ذومراتب بودن حکمت و با عنایت به روایات مذکور می شود حکمت در اختیار غیر اهل آن حتی مشرک و منافق قرار گیرد، ولی آن حکمت، حکمت تام و کامل نیست بلکه درجه و مرتبه ای از حکمت آن هم فقط مرتبه ی نظری آن است و منافق و مشرک از مرتبه ی عملی حکمت بی بهره اند. بنابر این می توان گفت: منافق یا مشرک ممکن است از دقت و سنجش در امور بهره مند باشند و اگر این حکمت ناقص در دست آنان باقی بماند؛ به خود و محیط جامعه ی خود زیان خواهند رساند و انسان مؤمن می تواند این مرتبه از حکمت را از آنان گرفته و به بهترین وجه مورد استفاده قرار دهد.

به همین دلیل است که آموزه های قرآن کریم که حکمت تام و کامل است برای انسان های مؤمن و شایسته موجب شفا و رحمت و برای افراد نااهل خودسران و زیان در بر دارد و نُنزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا(اسراء/82) به تعبیر مولانا

از خدا می خواه تا زین نکته ها/ در نلغزی و رسی در منتها

زآنک از قرآن بسی گم ره شدند/ زان رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود/ چون تو را سودای سر بالا نبود(مثنوی 4209/3)

کلام امام علی(ع) به کُمیل نیز بیانگر این نکته است که هستند کسانی که به دانش اصیل دسترسی دارند و با تیزبینی و دقت آن دانش را دریافته اند ولی آن را علیه بندگان و اولیای خداوند و برای رسیدن به دنیا به کار می گیرند. آنجا که می فرماید: همانا دانش در سینه من گرد آمده ولی حاملانی برای آن نمی یابم بلی افراد تیزفهمی را می یابم که مورد اطمینان نیستند و دین را ابزار رسیدن به دنیا قرار می دهند و از نعمت های الهی علیه بندگان خدا و از حجت های او علیه اولیائش بهره می گیرند.(نهج البلاغه صبحی صالح، كلمات قصار/147)

بنابراین حکمت به صرف انتساب به خداوند باعث خیر کثیر نمی شود. چنان که علم و مال را خداوند به هارون داد ولی برای هارون خیر کثیر نبود اگر چه انتساب به خدا داشت. (ترجمه تفسير الميزان 269 بقره)

8- ویژگی حکیمان

برخی از ویژگی های افراد حکیم عبارت است از:

1-8 حکیم شادی خود را به غیر دوست نیز نثار می کند.(میزان الحکمه / ماده ی حکمت)

2-8 حکیم نیاز خود را به نزد غیر کریم نمی برد.(همان)

3-8 مدارای با دیگران حتی اگر معاشرت با آنان موجب آزار او باشد، برمی گزیند.(همان)

4-8 رابطه ی خود را با خود و با خدای خود سامان بخشیده است.(همان)

5-8 فقط به دنبال همان چیزی است که بدان نیاز دارد و عمر و وقت خود را برای به دست آوردن چیزهای غیر لازم صرف نمی کند.(همان)

6-8 اهل تواضع و فروتنی است و به این وسیله خیرات را به سوی خود جذب می کند. مانند زمین پست که به واسطه ی پستی اش از آب بهره مند می شود.(احیاء 4/1)

7-8- حکیم اهل تجربه و عبرت آموزی است.(میزان الحکمة)

8-8- حکیم اهل شکر است.(لقمان /14)

9-8 اهل سکوت و نگهداشت زبان و کم گویی است.(میزان الحکمه، راغب، غررالحکم 1824 و 1969، نهج الفصاحه 1836 و 1879 و 1881)

10-8 خود را برای چیزی که برایش ضمانت کرده اند(رزق و روزی دنیا) به زحمت نمی اندازد و آنچه را تحصیل آن به خودش واگذار کرده اند(سعادت آخرت) ضایع نمی کند.(میزان الحکمة)

11-8 اهل قناعت است و از طمع دور می کند.(همان)

نتیجه:

حکمت کلام و عملی است که دارای نوع خاصی دقت، اتقان و استواری است که هیچ رخنه و سستی در آن راه ندارد و در واقع مبتنی بر گوهر یقین است. حکمت امری الهی است و از جنس متاع دنیوی نیست ولی مانند وجود ذومراتب و مشکّک است. به همین دلیل انسان ها به نسبت درجه و مرتبه ای از یقین که در اختیار دارند، می توانند دارای مرتبه ای از حکمت باشند. این گوهر گرانبها(حکمت) حتی می تواند در اختیار افراد مشرک و منافق که اهلیت حکمت را دارا نیستند باشد ولی به دلیل همین اهلیت نداشتن، حکمت نزد آنان باقی نخواهد ماند و در نهایت به صاحب اصلی خود یعنی انسان مؤمن می رسد. از طرفی حکمتی که در اختیار نااهلان است، فقط حکمت نظری است. آن هم نه حکمت نظری تام و کامل و آنان از حکمت عملی بی خبرند و به همین دلیل حاصل آن حکمت نظری ناقص، خسران و زیان برای منافقان و مشركين صاحب آن حکمت خواهد بود.

-------------------------------------

* این مقاله به اتفاق جناب دکتر اسماعیل زارعی تنظیم شده است.

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 16:22