نتایج اخلاقی وحدت وجودی مولانا(2)

ساخت وبلاگ

نتایج اخلاقی وحدت وجودی مولانا(2)

1- دلبستگی به حق: در وحدت وجود باید از کثرات و عشق های پراکنده نجات یافت و دل در گرو محبوب پایدار نهاد و از هر گونه امر نسبی متوجه امر مطلق شد. چون نسبیات و ممکنات زوال پذیرند. دل از همه بریدن و در گرو حق گذاردن سرانجام مطلوبی به همراه دارد. به قول مولوی اگر بر شاهدان خوارزم عاشق نشوند آخر بر خوارزم عاشق باید شدن که در او شاهدان بی حدّند و آن خوارزم فقر است که در او خوبان معنوی و صورت های روحانی بی حدّند. که به هر که فرود آیی و قرار گیری دیگری رو نماید که آن اول را فراموش کنی الامالانهایه. پس بر نفس فقر عاشق شدیم که در او چنین شاهدانند.(فیه ما فیه ص 159)

مولوی اغلب اصطلاح فقر را مترادف با فنا و نیستی به کار می برد. درویش کسی است که فقیر است زیرا چیزی از خودش ندارد. او تماما تهی از خودی است. فقیر حقیقی در واقع غنی ترین همه ی انسان ها است. زیرا از هستی خویش فراغت یافته و باقی در خود حقیقی است. این فرموده ی پیامبر نیز ناظر به همین معناست فقر فخر من است.(راه عرفانی عشق، ویلیام چیتک، برگردان شهاب الدین عباسی ص 215)

چون فناش از فقر پیرایه شود/ او محمدوار بی سایه شود

فقر فخری را فنا پیرایه شد/ چون زبانه ی شمع او بی سایه شد

شمع چون در نار شد کلی فنا/ نه اثر بینی زشمع و نه ضیا(مثنوی 5/ 672)

در داستان ایاز، شناختن خویش یعنی حالت رقت انگیز پیشین خود(چارق و پوستین) به معنای شناختن خداوندگار خویش است یعنی بخشش بی پایان خداوند که بدون آن آدمی هیچ است. این کاربرد استادانه مخالف عادت از حدیث مشهور هر کس خود را بشناسد خداوندگار خویش را می شناسد، نشان می دهد که مولوی این حدیث را به مفهوم وحدت وجود آن گونه که معمولا حقیقت امر است تفسیر نکرده است.(شکوه شمس، آنه ماری شیمل ص 267)

2- یکسانی و اتحاد: در وحدت وجود مذهب و زبان و نژاد و جغرافیا یکی می شوند.

گه ترک و گه هندو گه رومی و گه زنگی/ از نقش تو است ای جان اقرارم و انکارم

تفاوت میان ترک و هندو یا میان رومی و زنگی بخشی از دنیای مادی است؛ آن گاه که آنان در آیینه می نگرند. هر چند گاهی تشخیص نمی دهند، زیبایی و زشتی خویش را مشاهده می کنند. اما همانگونه که آنا پیش از تولد مانند هم بودند جمله در پس دیوار گور دوباره مانند هم به نظر خواهند آمد.(شکوه شمس ص 277)

اتحاد یار با یاران خوش است/ پای معنی گیر صورت سرکش است

صورت سرکش گدازان کن به رنج/ تا ببینی زیر او وحدت چو گنج(مثنوی 1/682)

3- تواضع: در باره ی تواضع منبعث از وحدت وجود مولوی در فیه مافیه گوید: آخر این انا الحق گفتن، مردم می پندارند که دیوی بزرگی است. اناالحق تواضع است زیرا آن که اناالحق گوید، خود را عدم کرد. به باد داد. می گوید اناالحق یعنی من نیستم همه اوست. جز خدا را هستی نیست. من به کلی عدم محضم و هیچم(فیه مافیه ص 44) همین عقیده در دفتر آخر مثنوی نیز بیان شده است

در قلزم نیستی خود غوطی خورد/ آن گه پس از آن در اناالحق می سفت(مثنوی 6/2095)

غربت عارف از وطن، همان دوری از هویت امکانی است.. در اثر غربت بر او مکشوف می شود که وی حق است اما وطن حق را مکان نیست. لذت ممکن با این شهود از وطن امکانی خود دور می افتد... اما عارفان کامل هیچ غربتی ندارند. آنان اعیان ثابته در مقام خودند. کاشانه ی خود را هرگز رها نمی کنند لذا حق آیینه ی آنهاست.(طریق عرفانی معرفت، چیتک ص 578)

مولوی بر این باور است که حقیقت دانش در پرتو تواضع قابل دستیابی است آنجا که می گوید:

فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف/ در کم آمد یابی ای یار شگرف(مثنوی 1/ 2847)

4- همسانی غم و شادی: از آنجا که عرفا غم جدایی را در دستیابی به مقصود و معشوق امری عادی و روا می دانند نسبت به آن احساس دلگیری و اضطراب ندارند. یعنی این غم را غم تنهایی نمی دانند بلکه غم جدایی و زمینه ساز رسیدن به مطلوب فرض می کنند. بنابراین برای وحدت وجودی به واسطه طلب همیشگی مسائل و پدیده ها فوق اخلاق و فقه است و درد فراق همان درد جاودانگی است.

مولانا در غزل 1484 دیوان شمس می گوید:

معشوق درختی است که ما از بر اوئیم/ از ما بر او دور شود هیچ نمانیم

چون هیچ نمانیم زغم هیچ نپیچیم/ چون هیچ نمائیم هم اینیم و هم آنیم

شادی شود آن غم که خوریمش چو شکر خوش/ ای غم بر ما آی که اکسیر غمانیم

در این ابیات اولا معشوق را به درختی تشبیه کرده است که ما میوه های او هستیم چنان که میوه بدون درخت امکان وجود ندارد و فانی و هیچ است آن گاه از نتایج عدم یکی این است که برای عارف غم و شادی وجود ندارد یعنی هر دو برایش یکسان است یا به تعبیر دیگر غم را نوعی شادی تلقی می کند.

در جای دیگر فلسفه ی وجودی غم را منبعث از قاعده ی اضداد می داند و می گوید:

رنج و غم را حق پی آن آفرید/ تا بدین ضد خوش دلی آید پدید

بس نهانی ها زضد پیدا شود/ چون که حق را نیست ضد پنهان بود(مثنوی 1/1130)

+ نوشته شده در سه شنبه پنجم دی ۱۴۰۲ ساعت 18:59 توسط عباس فضلی  | 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 21:41