تجربه های زندان

ساخت وبلاگ

تجربه های زندان

خواندن و نوشتن در باره ی نلسون ماندلا از آنجا شروع شد که داشتم مصاحبه ای از خانم مارتا ناسباوم، فیلسوف معاصر آمریکایی، در باره ی کتاب تازه چاپ شده اش به نام «سنت فکری جهان وطنی، آرمانی والا اما ناقص» می خواندم. وی تأثیرپذیری خود را از شخصیت هایی چون مهاتما گاندی و نلسون ماندلا به عنوان منابع اصلی یاد می کند و می گوید: در کتاب اخیرم در باره ی خشم، به خودم اجازه دادم مفصلا در باره ی ماندلا صحبت کنم هر چند به هیچ وجه ادعای تخصص در فلسفه ی افریقا ندارم. فکر می کنم ماندلا همیشه برای مخاطب بین المللی می نویسد. او همیشه به انگلیسی می نوشت. خوشبختانه تمام نوشته های او را خواندم از جمله نامه های زندانش. حتی از زندان او در جزیره ی رابن دیدن کردم.

من هم سراغ کتاب «راه دشوار آزادی» رفته و آن را مطالعه کردم. این کتاب در یازده فصل تنظیم شده است. از جملات آن برمی آید ماندلا پس از آزادی از زندان بر اساس یادداشت هایی که در دوران حبس گردآوری کرده به نوشتن خاطرات همت گماشته است.

در فصل اول از دوران کودکی تا جوانی سخن می گوید. این که در روستا زاده شده است و برای ادامه ی تحصیل ناچار شده به شهر هجرت کند. از این که در هر مرحله از زندگی موفقیت هایی را کسب کرده احساس شعف می کند.

از نکات بسیار آموزنده ی شخصیت های بزرگ، واکاوی دوران کودکی آنهاست. برای روان شناسان کودک ضروری است که دغدغه ها و سرگرمی های دوران خردسالی آنها را خوب بشناسند و رمز ماندگاری و کاریزمایی آنان را دریابند. ماندلا می گوید: من از این که غرور دیگران را بشکنم، پرهیز می کردم و از تحقیر و آبروریزی همسالان خود تنفر داشتم.(ص 22)

از طرفی بازی های دوران کودکی سرمشق خوبی برای بررسی یک شخصیت است. از بازی هایی چون قایم با شک و گرگم به هوا که گویا در میان همه ی ملل جاری است، بگذریم. برخی بازی ها در شخصیت پردازی آدمی مؤثر هستند.

نکته ی مهم دیگر این که میزان رعایت چارچوب اخلاقی و اجتماعی در کودکی شکل می گیرد به گونه ای که افراد موفق از پاره ای ناهنجاری ها پرهیز و به رفتارهای مثبت گرایش دارند.

او از دوران کودکی آموخت که انسان دیگری باشد و در جدال با سرنوشت شخصیت اصلی خود را باز یابد. مقاومت در برابر ناملایمات از او مردی ساخته بود که بشریت مانند او را کمتر دیده است. نود سال ایستادگی در مقابل زور و زندان و فقر و فلاکت از او شخصیتی مقاوم و کاریزماتیک ساخت.

همواره شکرگزار خداوند به خاطر وجود افرادی است که در قالب دوست یا دشمن اسباب پیشرفتش را فراهم کرده اند. از شکست های اجتماعی و سیاسی خود به مثابه ی پلی به سوی خوشبختی درس می گیرد. همواره می خواسته کسی باشد متفاوت، از هوش و ذکاوت با پشتکار زائدالوصف خود، به منزله ی پلی محکم برای پیمودن مسیر موفقیّت استفاده برده است.

نشانه های یک شخصیت کاریزماتیک، هوشمندی و دیگرگرایی در عین ساده زیستی و پارسایی است. ماندلا یک مسیحی معتقد و مبارز در طول بیش از 90 سال از عمر خود، همواره بر پیمانی که بین خود و ملتش بسته بود، وفادار ماند. پس از 27 سال تحمل زندان و دوری از زن و فرزند به جامعه برمی گردد و به رأس قدرت، یعنی ریاست جمهوری افریقای جنوبی می رسد و بعد از اتمام یک دوره، برای همیشه با قدرت خداحافظی می کند و به زندگی شخصی خود بازمی گردد. گویا برای او قدرت و ریاست جز ابزاری برای حمایت از توده ی زجرکشیده سیاه پوست افریقایی و نجات آنان از تبعیض نژادی نبود.

دو فصل کتاب «راه دشوار آزادی» در باره ی تجربه های زندان حکایت گذر زمانی است که باعث ساختن شخصیت نلسون ماندلا شده است. یادآوری فرازهایی از آن خالی از لطف نیست.

فصل هشتم، زندان روبن آیلند، سال های تیره و تار

- یکی از نخستین کارهایی که من انجام دادم، درست کردن یک تقویم روی دیوار سلولم بود. از دست دادن حس زمان، شیوه ی راحتی برای از دست دادن درک و حتی سلامت عقل است./504

- من اساسا شخصی خوشبین هستم. نمی توانم بگویم که این خصلت من ذاتی است یا اکتسابی. فایده ی خوشبینی این است که شخص سربلند می ماند و به جلو می رود. لحظه های تیره و تارِ زیادی در عمرم پیش آمد که ایمانم به انسانیت را در محک آزمون قرار داد اما من هیچ گاه خود را تسلیم ناامیدی نکردم. چون مرگ و شکست در چنین راهی غنوده اند./507

- وقتی نامه ها وارد می شد، مایه ی تسلی بود. نامه مثل باران تابستانی بود که می تواند حتی بیابان را شکوفه زار کند. وقتی مقامات نامه ای را به من می دادند برعکس آن طور که میل باطنی ام بود، با شتاب جلو نمی رفتم و آن را از دست آنها نمی قاپیدم. بلکه به شیوه ای آرام و خونسرد آن را می گرفتم با وجودی که دوست داشتم آن را همانجا پاره کنم و بخوانم اما به مقامات اجازه نمی دام از دیدن اشتیاق و خوشحالی من احساس رضایت کنند. به آهستگی به سلولم باز می گشتم گویا کار دیگری دارم که باید قبل از باز کردن نامه آن را انجام دهم./ 518

- من به این نتیجه رسیده ام که اگر شخصی بتواند روحیه ی خود را حفظ کند حتی وقتی بدن او مورد آزمایش قرار دارد، می تواند شرایط غیرقابل تحمل را نیز تحمل کند. اعتقادات حکم رمز بقاء در برابر محرومیت هاست و حتی وقتی شکم شما خالی است، روحیه ی شما می تواند قوی باشد./ 539

- هیج جنبه ای به جز یک مورد، در زندگی در زندان وجود ندارد که خوشایند باشد. آن یک حنبه استثنایی نیز این است که شخص اوقات زیادی برای فکر کردن دارد./ 555

- زمان برای زندانیان متوقف و راکد به نظر می رسد اما برای افرادی که در خارج از زندان هستند، زمان لحظه ای متوقف نمی شود/574

- مرگ مادر باعث می شود که شخص به عقب بنگرد و زندگی خودش را ارزیابی کند./575

فصل نهم: روبن آیلند، روزنه های امید

- کشیش شفر از یک جنبه با دیگران فرق داشت او برخورد علمی با مذهب داشت. از نظر من این عمل او بسیار جالب بود. بسیاری از مردم از علم برای بی ارزش کردن مذهب استفاده می کنند اما او از علم برای تقویت و بالابردن سطح اعتقادات خود کمک می گرفت./585

- زندان نوعی بوته ی آزمایش بود که شخصیت فرد را مورد آزمایش قرار می داد. برخی تحت فشار زندان، مقاومت و اراده از خود نشان می دادند در حالی که دیگران کمتر از آنچه که قبلا به نظر می رسیدند، مقاوم بودند/586

- یاد دادن به مردی که خواهان یادگیری است آسان تر است/589

- هرگز شناخت یک مرد، شخصیت او، اصول او حتی داوری او، میسر نیست تا آن که قدرتمند شود و بر مردم حکومت کند، قانون گذاری کند، تجربه، محک آزمون است./588

- ظاهرا خونسردترین و بی رحم ترین افراد، در نهاد خود اثری از مهربانی و شفقت دارند. و اگر روی آنها اثر گذارید، می توانند تغییر پیدا کنند./596

- برای دوام آوردن در زندان شخص باید راه هایی برای احساس رضایت از زندگی روزانه اش بیابد./629

- من از تماس با خاک(کشاورزی) به عنوان پادزهری برای کارهای فکری لذت می بردم/630

- من همیشه معتقد بوده ام که ورزش نه تنها کلیدی برای سلامتی است بلکه راهی برای نیل به آرامش خاطر است... ورزش موجب رفع تشنجات می شود. تشنج و بحران دشمن آرامش است. ورزش یکی از برنامه های همیشگی زندگی ام است. در زندان داشتن روزنه ای برای خالی کردن ناراحتی ها و نومیدی ها کاملا ضروری بود./631

- باغچه یکی از اندک چیزهایی در زندان است که شخص می تواند آن را کنترل خود داشته باشد. کاشتن یک دانه، مشاهده ی رشد آن، مراقبت از آن و بعد، برداشت محصول احساس رضایتی ساده اما بادوام به شخص می دهد. این احساس که نگهبان و متولی این قطعه ی زمین کوچک است به انسان طعم آزادی را می بخشد./630

- من اکنون به جای آن که کتاب های بزرگ در باره ی قانون قراردادها غرق شوم، شیفته ی رمان ها شده بودم./633

- همه ی رمان های ممنوع نشده نادین گوردیمر را خواندم و مطالب زیادی در باره ی احساسات لیبرال سفید پوست ها فرا گرفتم. من بسیاری از آثار رمان نویس های آمریکایی را خواندم و به ویژه کتاب «خوشه های خشم» نوشته ی جان اشتاین بک را به خاطر می آورم که در آن بین فلاکت های کارگران مهاجر در این رمان و کارگران و کشاورزان خودمان شباهت های زیادی یافتم. کتابی که من بارها خواندم کتاب «جنگ و صلح» اثر تالستوی بود./634

- این رسم ماست که پدر بزرگ باید نام نوزاد(نوه) را انتخاب کند و من نام زازیوه -یعنی امید- را برای او انتخاب کرده بودم. این نام معنای خاصی برای من داشت. چون در تمام سال هایی که در زندان بودم، امید هیچ گاه مرا تنها نگذاشته بود و حالا نیز هیچ گاه آن را از دست نمی دهم./638

- در زندان انسان وقت دارد تا گذشته را مرور کند و خاطرات آن هم دوست و هم دشمن فرد می شود. خاطرات من هم مایه ی شادی و هم باعث اندوه من می شد. زندگی من در رؤیا بسیار غنی شد و به نظر می رسید من تمام شب را در حال دوباره تجربه کردن فراز و نشیب های روزهای قدیم می گذرانم./639

- من همیشه یه روزی فکر می کردم که آزاد خواهم شد. بارها در باره ی این که دوست دارم چه کاری انجام دهم خواب و خیال می بافتم. این یکی از مطبوع ترین راه ها برای گذراندن وقت بود./640

- این فیلم ها(ی سینمایی) وسیله ای فوق العاده برای انحراف اذهان و فرار کردن از محیط غم افزای زندگی در زندان بود. مانند زورو 1920، کلئوپاترا، ده فرمان، شاه و من. ما از فیلم شاه و من خیلی لذت بردیم. چون از نظر من این فیلم درگیری بین ارزش های شرق و غرب را شرح می داد و به نظر می رسید این مفهوم را در بردارد که چیزهای زیادی است که غرب باید از شرق یاد بگیرد.

- زندان به مثابه ی نقطه ی راکدی که در یک دنیای متحول است و خیلی راحت در زندان می توان در همان نقطه ای که هستید باقی بمانید. در حالی که دنیای خارج به حرکت خود ادامه می دهد.

- من همیشه سعی کرده ام ایده های نو را با فکر باز پذیرا شوم و به این دلیل که یک موضع گیری جدید یا متفاوت است، آن را رد نکنم./646

- مشاهده ی ترس و انزجار در صورت شهروندان معمولی هنگام گذشتن از کنار یک محکوم، تجربه ی تحقیر کننده ای است، دوست داشتم در آب بپرم و پنهان شوم اما نمی توانستم./648

- سال قبل(1980) در هند جایزه ی حقوق بشر جواهر لعل نهرو را به من داده بودند و این نشانه ی کوچک دیگری حاکی از تجدید حیات و اوجگیری مبارزه بود./651

- گاهی اوقات صبح ها که به حیاط زندان قدم می گذاشتم به نظر می رسید همه ی موجودات زنده ی آنجا، مرغ های دریایی و دم جنبانک ها، نهال ها و حتی ساقه های خم شده ی علف ها لبخند می زنند و در نور آفتاب می درخشند. در چنین اوقاتی بود که من زیبایی حتی این گوشه ی کوچک و محصور دنیا را به چشم می دیدم و حس می کردم و می دانستم که روزی من و مردم من آزاد خواهیم شد./652

- در زندان، انسان فقط تا یک نقطه ی مشخص می تواند سؤال کند و در برابر دستوری مقاومت کند. بعد از آن تسلیم می شود.

- وقتی دیگر زندانیان از رفتن ما با خبر شدند، هیاهویی در راهرو به راه افتاد اما وقت کافی برای خداحافظی مفصّل از افرادی که سال ها دوست ما بودند، وجود نداشت این یکی دیگر از نکات تحقیرآمیز و شرم آور زندگی در زندان است. رشته های دوستی و وفاداری نسبت به دیگر زندانیان برای مقامات زندان ارزشی ندارد./656

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 19:40