غربت

ساخت وبلاگ

غربت

خاک غریب حکایت غربتِ شخصی است که برای فراموشی گذشته ی خود دست به نگارش می زند. چون احساس می کند انسان های آن دیار او را از یاد بُرده اند. در عین حال نوعی یادآوری است برای آنان که این فراموشی را می پسندند و از او نشانی ندارند. نشان و نشانه ها همواره در جهت استعاره ی ادبی به کار می روند اما گاه علامت غریبی و بی نوایی هم هست.

غربت گونه ای از آشنازدایی است. یعنی نویسنده دوست دارد که به دیگران بیاموزاند که برای آرامش امروز باید دیروز را فراموش کرد. نوعی عبور هم تداعی می کند که لازمه ی زندگی امروزی است.

خاک غریب، تنها غربت زمانی نیست بل غربت مکانی نیز هست. خاک سمبل زادگاه آدمی است. فرد در هجرتی خودخواسته همه چیز را حتی مردمان آن دیار را تنها گذاشته است. از این رو ساکنان آنجا با خود می گویند: حال که او ما را رها کرده است ما هم پاک او را فراموش می کنیم.

نوشتنِ روایت های گذشته خود روایت دیگری است برای گذر از ملالی و خستگی که در میانسالی سراغ آدمی می آید. یعنی نگارش و ویرایش ملال زدایی می کند. البته مزایای دیگری هم دارد که اینجا مجال بیان آن نیست.

از همان اوانِ کودکی از فعالیت های جمعی گریزان بودم و آن را گونه ای بیهوده گذرانی تلقی می کردم. از سویی رفتار بزرگسالان هم برایم قابل توجیه نبود. تصورم بر این بود که بیشتر افراد به دنبال ارضای خواسته های فردی و اجتماعی خود هستند و دین گرایی آنها پوششی برای فریب دیگران است. این حس هنوز هم مرا رها نمی کند. از این رو در طول زندگی کمتر به امور سیاسی و اجتماعی دل سپردم و تنهایی خویش را پاس داشتم.

البته این انزجار از رفتار عمومی سبب نشد که خیل دوستانم را فراموش کنم و از گفتگو با آنها پرهیز نمایم.

+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مهر ۱۴۰۲ ساعت 10:26 توسط عباس فضلی  | 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 12:15