مغازله با مرگ

ساخت وبلاگ

مغازله با مرگ

عجبا! صحنه کربلا ناگهان در پيش چشمم، به پهنه ی تماميِ زمين گسترده شد و صف هفتاد و دوتني که به فرماندهي حسين در کنار فرات ايستاده است، در طول تاريخ کشيده شد که ابتدايش، از آدم - آغاز پيدايش نوع انسان در جهان- آغاز مي شود و انتهايش تا ... آخرالزمان، پايان تاريخ، ادامه دارد!(شریعتی،1392: 25)

تصور نمی کنم در جهان هستی کسی را بتوان یافت که پیش تر و بیش تر از امام حسین(ع) با مرگ مغازله و معاشقه کرده باشد. هر چند پدر بزرگوارش علی بن ابیطالب(ع) در مواجهه ی با مرگ خویش، فریاد فزت و رب الکعبه را سر داد و رهایی و آزادگی خود را در رستگاری جستجو نمود اما شهادتش در صحنه ی نبرد نبود. امام حسین در مکه پیش از حرکت به سوی عراق خطبه ای خواند و بعد از ثنای خداوند فرمود: خط الموت على ولد آدم، مخط القلاده على جيده الفتاه. مرگ بر گردن فرزند آدم، زيبايى گردنبندى است بر گردن دخترى جوان.(ابن طاووس،1395 126)

و در ظهر عاشورا پس از مشاهده ی شهادت فرزندان و برادر و یاران خویش در واپسین دم حادثه فرمود: الهی رضا برضاک و تسلیم لامرک لامعبود سواک. و چه زیبا شهادتی را انتخاب کرد. از میان سخنان بسیاری که پیرامون شهادت آن امام همام بیان شده است، تعابیری بهتر از آنچه دکترعلی شریعتی گفته است، نیافتم لذا به آن گفته ها التجا و اکتفا می کنم.

حسين آموخت که«مرگ سياه»، سرنوشت شوم مردم زبوني است که به هر ننگي تن مي دهند تا «زنده بمانند»؛ چه، کساني که گستاخي آن را ندارند که «شهادت» را انتخاب کنند، «مرگ» آنان را انتخاب خواهد کرد!(شریعتی،1392: 204)

پس در فرهنگ ما شهادت مرگي نيست که دشمن ما بر مجاهد تحميل کند. شهادت مرگ دلخواهي است که مجاهد با همه ی آگاهي و همه ی منطق و شعور و بيداری و بينايي خويش، خود انتخاب مي کند!(ص 237)

و شهيد يعني حاضر! کساني که مرگ سرخ را به دست خويش- به عنوان نشان دادن عشق خويش به حقيقتي که دارد مي ميرد و به عنوان تنها سلاح برای جهاد در راه ارزش های بزرگي که دارد مسخ مي شود- انتخاب مي کنند شهيدند، حي و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پيشگاه خدا که در پيشگاه خلق نيز و در هر عصری و قرني و هرزمان و زميني.(ص 251)

و زیباتر از این گفته ها بیانی است که در کتاب «نیایش» سروده است. آنجا که می گوید: و این است که حسین، در پایان آن روز سرخ، در موج خن همه ی کسانش، آراسته، شسته و عطر زده و جامه ی زیبا پوشیده، - نسیم شهادت که بر او قوی تر می وزد و بوی خون خویش را که صریح تر استشمام می کند- از شوق بی تاب تر و از شادی برافروخته تر می شود، تا آن جا که خصم نابینا نیز نمی بیند و با شگفتی و سرزنش، می پرسد که: مگر داماد شده ای ای پسر ابی طالب؟!

و پاسخ می دهد، سرفراز و سرشار پیروزی که آری!

حجله ی سرخ را آراسته اند، همسر زیبای شهادت- که با مرگ، عقد زندگی بسته است- اکنون وارد می شود!(ص 125)

+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 18:19 توسط عباس فضلی  | 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 62 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 16:39