گذرگاه عافیت

ساخت وبلاگ

گذرگاه عافیت

خاطرات تابستان 1389

در ته تابستان به ذهنم رسید تا خاطرات تابستان را مرور کنم. و از پس گذر خاطره ها، نکاتی را به خود و دیگران گوشزد نمایم. شاید از پس بیان و عیان یادداشت ها، دلی درگیر یا دلگیر شود و در نهایت چیزی نصیب من یا او گردد. در خلال یادداشت های روزانه و شبانه ام از خاطرات، به شعر مشهور سپهری دل بسته شدم آنجا که می گوید: پشت دریاها شهری است/ قایقی خواهم ساخت/ خواهم انداخت به آب/ دور خواهم شد از این خاک غریب/ که در آن هیج کس نیست/ که در بیشه عشق/ قهرمانان را بیدار کند. به اتکاء این ابیات می خواستم عنوان یادداشت ها را «خاک غریب» نام نهم ولی وقتی در ذهنم به اشعار حافظ فکر می کردم، این مصرع که جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است را مطابق مضمون شعر سپهری یافتم در نتیجه از عنوان اول صرف نظر کردم و ترکیب «گذرگاه عافیت» را برای آنها پسندیدم.

یادداشت های تابستانی من چون طولانی و پرتنوع است شکل خاطره به خود گرفته است. برای ما که به عنوان یک معلم ناچار باید تابستان را در مرخصی و مسافرت به سر ببریم و هجرتی اجباری را تجربه کنیم؛ تابستان رنگ و بوی دیگری به خود می گیرد و خودش می شود خاطره. خاطرات زیبایی های خاص خود را دارد. خاطرات یعنی پر کردن اوقات فراغت در جهانی که پر از فراغت و بیکاری است. خاطرات یعنی بیهود سپری نکردن عمر در زمانی که انسان برای گذران ایام به هر کاری دست می زند تا از تنهایی و یگانگی نسبت به خویشتن رهایی یابد. خاطره ها دل سپردن به حادثه هایی است که با تلخی و شیرینی های بسیاری همراه است. حوادثی که در پس آن تجربه ها صف کشیده اند تا در قالب قلم، به کسان دیگر نمایش داده شوند. خاطرات یعنی آموزش هنر خوب زیستن و سرخوش لحظه های ناب زندگی بودن و مشارکت دادن دیگران در احساسات فکری و ذوقی خویش. خاطره یعنی سایش قلم در واگویی آنچه که اتفاق افتاده برای آنچه که بعدا می خواهد اتفاق بیافتد.

خاطرات تنیدن گذشته در حال برای ظهور و حضور آینده است. اولی(تنیده) برای نویسنده و دومی(حضور) برای مخاطب کلام و طرف دیگر قلم. با خاطرات است که حافظه جان می گیرد، ذهن به کار می افتد و ضمیر بیدار می شود و تجربه ها تکرار می شوند. با خاطره هاست که انسان در زمان حال می زیید و افتخارات گذشته رونمایی می شوند و روبان قرمزی به دور حادثه های گذشته کشیده و به آیندگان هدیه می گردد و بالاخره با خاطره هاست که روح پرواز می کند و در افقی ناپیداکرانه، دست در دست فرشتگان، نظاره گر لحظه های رهایی می شود و به خدای زمین و آسمان سلام می کند و لبیک گوی جاودانه های جاوید و خلسه های آشتی پذیر می گردد. با خاطرات است که هستی ها با نیستی ها گره می خورد و ماجراها از کتم عدم به بستر وجود گام می نهند تا بار دیگر خاطری را شاد و ضمیری را امیدوار کنند. خاطرات یعنی یادداشت هایی در تنهایی، خاطره یعنی سیر در جهان آفاق و انفس در درازنای گیتی برای خندان دلی و به هیجان در آوردن هوشی. در سایه ی تشعشع درخشان خاطره هاست که برق از چشمان خواننده بیرون می جهد و نگریستن در فراسوی افق بیکران را برایش هموار می سازد تا شاید در دلش ذوقی سبز شود و روحش پرواز در آسمان پرراز را تجربه کند.

+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۱ ساعت 20:59 توسط عباس فضلی  | 

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 119 تاريخ : جمعه 18 آذر 1401 ساعت: 14:08