فیلم و فلسفه(2)
یک سؤال اساسی قابل طرح این است که آیا این رویکرد به مثابه ی فاصله گرفتن از سینما و غیرتخصصی کردن نقد و بررسی فیلم ها نیست؟ پاسخ به این پرسش، منفی است. چرا که ما معتقدیم فیلم ها متون پرمایه اند که می توانند طیفی از قرائت ها را پذیرا باشند.( ص 21) و این هم یکی از آن خوانش هاست. چنان که متون مقدس و حتی غیر مقدس، ظرفیت پذیرش قرائت های مختلف و متفاوت دارند؛ سینما و فیلم هم ارزش خوانش های گوناگون را داشته و میتوان از نگاه و منظری دیگر به آن پرداخت.
نکته ی قابل ذکر اینکه پرسش های فلسفی درباره ی فیلم ها در حکم دریافت مطالبی با استفاده از تحلیل محتوایی است. یعنی کارگردانان با بیان مفاهیمی درباره ی زندگی و عمل انسانی نه تنها نگرش هایی به جهان را پیش فرض گرفته بلکه آنها را تجسم بخشیده اند. بنابراین ما باید در بطن فیلم و متن دیالوگ ها به دنبال نگاه کارگردان باشیم و تصور او را از جهان دریابیم. مثلاً در فیلم بهشت بر فراز برلین (بال های اشتیاق) ساخته ی ویم وندرس 1987 داستان دو فرشته را حکایت میکند که شهروندان را تماشا میکنند. یکی از فرشتگان در دفترچه ی روزانهاش می نویسد: هنگامی که کودک، کودک است این پرسشها را طرح میکند. چرا من من هستم و تو نیستم؟ چرا اینجا هستم نه آنجا؟ زمان از کی آغاز شد و فضا کجا تمام می شود؟ آیا زندگی در روی زمین یک رویا نیست؟ (ص۲۶)
فلسفه پاسخ به پرسشهایی از این دست و درباره ی طیف گسترده ای از مفاهیم و موضوعات است. اما چرا این گونه پرسش های عمیق و بنیادین در دوره های بعدی زندگی کمرنگ میشود؟ چون ما به امور روزمره دچار میشویم. حال اگر ما به امور روزمره ی معمولی محدود نباشیم و نگاهی تازه به امور بیندازیم دوباره آن پرسش ها مطرح میشود. از طرفی در مواجه با شاخه های علوم، ما معمولا در پرتو پیش فرض ها، باورهای بنیادین، مفاهیم، اصول و معیارهای معینی حرکت می کنیم ولی کمتر به آنها میاندیشیم.(ص 28)
از این رو گفته اند فلسفه، معرفتشناسی درجه دوم و بررسی انتقادی عملکردها و گفتارهای آدمی و تأمل در پیشفرضهای آنهاست و در حقیقت فلسفه ورزی نوعی راززدایی از جهانی است که خود را در آن می یابیم و پاسخ به چرایی هایی است که در زندگی عادی و معمولی نمایان می شود.
فلسفه با نگاهی نظاممند به جهان، یک روش اندیشیدن جامع درباره جهان و خود ماست که همچنین معنای جهان و خود را نیز به وسیله ی آن در می یابیم. هنگامی که کار اندیشمندی مهم را می فهمیم گویی به دیدی نو به جهان و خودمان دست می یابیم.(ص 30)
باید افزود که خود فلسفه نیز از این فعالیت تأملی و انتقادی مصون نیست. تأمل فلسفی شامل اندیشیدن انتقادی درباره ی خود گزاره های فلسفی از جهان نیز می شود. سلسله ای طولانی از گزارش های فلسفی درباره ی حوزه و حدود معرفت، ماهیت خود، صور حقیقی حیات اجتماعی و سیاسی را میتوان تا یونان باستان ردگیری کرد.(ص 31)
بنابراین فلسفه هم چارچوب های موجود تفکر نقادانه ارزیابی میکند و هم نقش تولید کننده چارچوب های جدید را بازی می کند... در عین حال فلسفه به ندرت پاسخهایی نهایی برای پرسش هایش ارائه میکند هر گزارش فلسفی که پدیدار میشود در جای خود در معرض ارزیابی انتقادی قرار میگیرد... فلسفه همیشه فراتر از صرفاً مجموعه ای از اندیشه ها یا تعالیمی است که تکرار می شوند یا باید آنها را آموخت. فلسفه ورزیدن بسیار بالاتر از فلسفه خواندن است. یعنی اندیشیدن به امور و نه فقط مسلم انگاشتن آنها و این رد کردن امور منجر به استقلال فکری ما میشود یعنی تأمل فلسفی به شیوهای بسیار مهم با آزادی ما گره می خورد.(ص 32)
تب فلسفی...برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 156