پشت دریاها شهری است

ساخت وبلاگ

پشت دریاها شهری است

        در این اندیشه بودم که پس از ماه مبارک رمضان به یک سفر تفریحی بروم. با دوست دیرینه ام جناب محب زاده تماس گرفته و گفتم: امکانش هست که تعطیلات آخر هفته را به جزیره بیائیم؟ پاسخ اش مثبت بود. بلیط و اسکان را تدارک دید. به اتفاق همسر و فرزندم در روز سه شنبه 14 خرداد پرواز بندر- ابوموسی را تجربه کردیم. در فرودگاه مهندس قریشی شهردار جزیره را دیدم. جناب اکبری به استقبال آمده بود در مسیر راه از شهردار تمجید کرد و گفت: در مدت یک سال و نیمی که آمده؛ شاهد خدمات خوبی از سوی ایشان هستیم. چند المان در سطح شهر نصب کرده و جوانان جزیره را به کار گمارده است. به زیباسازی فضای شهر اهمیت می دهد. کانکس برای تفکیک زباله ها تهیه نموده. ایشان نیازمند حمایت های بیشتری از سوی نهادهای دولتی و استانداری است.

        ساعت 11 صبح در مراسم ارتحال امام خمینی(ره) در مسجد جامع جزیره حضور یافتم. سید احمد حسینی خراسانی پیرامون حرکت تاریخی 15 خرداد سخنرانی کرد. بعد از ظهر به اتفاق جناب اکبری گشتی در شهر زده و قرار گذاشتیم فردا پس از اقامه ی نماز عید فطر به شنا برویم. شب در تماس با خویشان و دوستان، فرا رسیدن عید را تبریک گفته و برخی از تبریکات واتساپی را هم پاسخ دادم. از دکتر سروش مطلبی در باره ی فطر خواندم جالب بود " فطر در عربی به معنای قارچ است. قارچ  که زمین را می شکافد و از زمین بیرون می آید. روح آدمی وقتی شکفته می‌شود مثل یک خاک حاصلخیز می‌شود؛ سبزه بر روی آن می روید. گل بر روی آن می‌روید.... " 

          صبح روز عید با ندای الصلاة، راهی مسجد جامع شدیم با اینکه به علت چند روز تعطیلی، عده ای جزیره را ترک کرده بودند اما مسجد مملو از جمعیت بود. نماز توسط حسینی خراسانی اقامه شد. از اینکه عید فطر در کشورهای اسلامی متفاوت است؛ چنگی به دل نمی زند. با اینکه در قنوت نماز عید فطر می خوانیم" الذی جعلته للمسلمین عیدا " که از آن بوی وحدت استشمام می شود. اما ما عید متفاوتی را تجربه می‌کنیم. خیلی دوست دارم تاریخ این تفکیک و تفاوت را دریابم. آیا عامل آن نجومی و جفرافیایی است یا سیاسی و مذهبی؟ 

    ساعت 9 صبح به اتفاق اکبری، راهی دریا شده؛ شنای مفصلی کردیم. در ضمن به گفتگو پیرامون مسائل فکری و اجتماعی پرداختیم. ایشان می گفت: پسرم که سال آخر دبیرستان را می‌گذراند؛ بر این باور است که من از نسل شما چیزی نیاموخته ام. به تعبیر دیگر شما حرفی برای گفتن ندارید. سخن اش را تصدیق کردم و گفتم: نسل تشنه ی معاصر را باور دارم. در دنیای دیگری سیر می کند. گفته های ساده ی مذهبی و اجتماعی ما، آنها را قانع نمی کند. گویا در پی شنیدن سخنان متفاوت و تحول زا هستند. بی هویتی و بی ریشه ای این نسل را تهدید می کند. در جهان پرتناقضی به سر می برند. شبکه های ماهواره ای و مجازی آنها را دچار دگردیسی کرده است. برای یافتن حقیقت، در گذر از راه های مختلف فکری و فرهنگی، به سندرم سرگردانی مبتلا شده اند. 

      بعد از ظهر چهارشنبه با جناب مهندس قمبری، با استفاده از ماسک و اشنوکر غواصی، شنای متفاوتی را تجربه کردم. مشاهده ی آبزیان در زیر آب، مرا به یاد شعری از سپهری انداخت. "پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است." از تماشای مرجان ها و ماهی ها به این فکر فرو رفتم که می توان به جای بازیگری در جهان هستی به تماشای آن هم نشست. ذهن گرایی یا مایندفولنس که سرچشمه در بودیسم دارد و در اندیشه ی نیچه هم ظهور یافته؛ اشاره اش به وجود این دو جهان است.

       پس از شنا چند دقیقه ای در کنار ساحل به تماشای آفتاب در غروب جزیره نشستیم. مرا به دو دوست اش معرفی کرد و قرار شد فرداشب، به کافی کتاب رفته و یک گفتگوی صمیمانه داشته باشیم. یکی از المان های جزیره، نصب پرچمی به ارتفاع چهل متر است که به مناسبت چهل سالگی انقلاب در ساحل جزیره برافراشته شده است.

        صبح روز پنجشنبه پس از صرف صبحانه با همسر و فرزندم، گشتی در جزیره زدیم و پس از بازگشت به مهمانسرا، سخنرانی دکتر سروش دباغ پیرامون ذهن و آگاهی در آثار سپهری را نیوشا کردم. ساعت 12 به دیدار فرماندار ابوموسی رفتم. بعد از ظهر به اتفاق فرزندم سینا و جناب آقای قمبری در منطقه ی  دیگر از ساحل جزیره به شنا کردن پرداختیم. این بار جناب واحدی دوربین هم آورده بود لحظات زیبایی در زیر آب به تماشای مرجان ها و خیل ماهی ها دل سپردیم. بعد از نماز مغرب و عشا به کافی کتاب جزیره که به همت خانم دکتر نجاتی زاده راه اندازی شده بود رفته و پیرامون "خدا عشق است" از زبان مولانا سخن راندم. 

          روز جمعه بر اثر سرماخوردگی صبح را در مهمانسرا گذراندم. پس از نماز مغرب دوباره به کافی کتاب رفتم. این بار هم سخن از مولانا رفت. جناب معصومی و همسرش و جناب قمبری و همسرش به اتفاق خانم پیش بین حضور داشتند. قول دادم در اولین فرصت بیست کتاب را هدیه کنم. قرار شد در سفر بعدی یک کارگاه آموزشی در باره ی خاطره نویسی برگزار نمایم.

        صبح شنبه ساعت 8 صبح وسائل خود را تحویل قسمت بار داده و کارت پرواز گرفتیم. با مهندس قریشی شهردار جزیره پیرامون گردشگری صحبت کردم او معتقد بود باید آن را در یک پروسه ی ده ساله تعریف کرد و به برداشت موانع پرداخت. پرواز صورت گرفت. هواپیما ما را به بندرعباس رساند.

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 167 تاريخ : چهارشنبه 13 شهريور 1398 ساعت: 13:55