تب فلسفی

متن مرتبط با «خاطرات» در سایت تب فلسفی نوشته شده است

آیت الله حسینی بوشهری در خاطرات آیت الله یزدی

  • آیت الله حسینی بوشهری در خاطرات آیت الله یزدیآیت الله محمد یزدی وقتی در سال 1352به کنگان تبعید شده بود، در اعتراض به مکان تبعید به زندان بوشهر منتقل می شود. وی در خاطرات خود آورده است: در همان زندان با پاسبان دیگری هم آشنا شدم که این آشنایی هم به یاد ماندنی بود. فرد مزبور هر وقت شیفت کاری اش سر می رسید، شب ها آخر وقت، نزد من می آمد و با هم گپ می زدیم. در خلال صحبت او اخبار بیرون زندان را به من منتقل می کرد. یک بار راجع به شهید شیخ ابوتراب عاشوری و آخرین اخبار مربوط به او و شجاعتش با من صحبت کرد و متقابلا از روحانی دیگری یاد کرد به نام حسینی که محتاط تر و به تعبیر من دارای تفکر بسته ی نجفی بود. بعد به من می گفت: اگر کاری در بیرون زندان داری می توانم برایت انجام دهم. بعدها دانستم که پاسبان مزبور، خود آخوندزاده است و پدرش در برازجان ساکن است.(خاطرات آیت الله محمد یزدی ص 375)ظاهرا پس از چند ماه از زندان آزاد و به صورت تبعیدی در شهر بوشهر ماندگار می گردد. و اول در منزل شیخ ابوتراب عاشوری سکنی می گزیند و پس از آن با خانواده به خانه ی اجاره ای منتقل می شود. وی در بخش دیگری از خاطرات آورده است: مدتی بعد به آقای عاشوری گفتم: این آقای حسینی کیست که راجع به او حرف و حدیث وجود دارد و مشی اش به گونه ای نیست که به نیکی از او یاد شود؟ مرحوم عاشوری گفت: دیر نشده؛ اجازه بده در یک فرصت مناسب، او را هم خواهیم دید.(همان ص 379) پس از چند روز جناب عاشوری جلسه ای ترتیب می دهد که آقای حسینی هم در آن جلسه حضور داشته است. آیت الله یزدی در کتاب خاطراتش می نویسد: در جلسه ی مزبور برای اولین بار با آقای حسینی هم که در شجاعت و فضائل مثبت، دقیقا در ذهن من، نقطه ی مقابل آقای عاشوری تصور شده بود، ملاقات کرد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها