تب فلسفی

متن مرتبط با «ایام» در سایت تب فلسفی نوشته شده است

16)- یاد ایام

  • 16)- یاد ایام روز هیجدهم ماه مبارک رمضان بود. پس از اقامه ی نماز ظهر و عصر، آقای خرمی از طلاب هرمزگانی، مقیم قم خبر تصادف کردن آیت الله محمد حسن احمدی فقیه یزدی را به گوشمان رساند و گفت: ساعت یازده امروز به برادرش که در حال تدریس در مسجد فاطمیه بوده، خبر داده اند؛ ولی وضعیت معلوم نیست. خیلی نگران شدم. به خانه برگشتم. ساعت 7 بعد از ظهر آقای عامری تلفن کرد و گفت: تصادف منجر به فوت حاج آقای احمدی شده است. اندوهم افزون شد. به روحش فاتحه فرستادم و با خودم این بیت مولوی را زمزمه کردمرفتی و رفتن تو اتش نهاد بر دلاز کاروان چو ماند جز آتشی به منزل چون قصد سفر داشتم متأسفانه نتوانستم در مراسم تشییع جنازه ی او که در قم برپا شد، شرکت کنم. ولی دوستان می گفتند: تشییع باشکوهی بود مراسم ختم او هم در قم، تهران، یزد و بندرعباس گرفته شد. یاد ایامی افتادم که در بندرعباس جهت انتخابات مجلس خبرگان کاندیدا شده بود. چه ساده و بی آلایش و بی تکبر بود. یک شب در ستاد مرکزی انتخاباتی اش حضور داشتم، از میناب برگشته بود. در همان نیمه های شب با دست خودش پوسترهایی که در سطح خیابان پخش شده بود، جمع آوری می کرد. گفتم: حاج آغا این پوسترها دیگر کاربردی ندارد، چرا آنها را برمی دارید؟ گفت: حیف است روی آنها عکس من وجود دارد. اگر در انتخابات برنده نشدیم، اینها را نگه می داریم برای پس از انتخابات وقتی من فوت کردم پایین اش بنویسید: مرحوم محمدحسن احمدی فقیه یزدی. بارها به دفترش در قم رفته بودم. آنجا با برادرش تدریس می کردند. کتابخانه ی بزرگی داشت. در روی میز بزرگ مطالعه، کلمن آبی گذاشته بودند و چند عدد بیسکویت هم در بشقابی وجود داشت. به من تعارف کرد که از آنها استفاده کنم. در سال 1365 در طزرجان یزد میهمانش ب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها