تب فلسفی

متن مرتبط با «سازی» در سایت تب فلسفی نوشته شده است

هدف از بازسازی اسطوره

  • هدف از بازسازی اسطوره با بازسازی اسطوره ها در پی چه چیزی می گردیم؟ ما نمی خواهیم از جنبه های ماوراء الطبیعی چون گذر کردن از آتش یا راه رفتن روی آب و یا پریدن در هوا پیروی کنیم. این امور در قالب تخیّل و تحیّر می گنجند. در حقیقت این موارد را باید به مثابه ی چاشنی های اسطوره در نظر گرفت که برای ایجاد تعجب کارساز است. پس از آنها عبور می کنیم. در روایت های اسطوره ای، همواره شخصیت هایی بروز می کنند که اعمالی را انجام می دهند آیا ما می خواهیم مانند آنها باشیم و از کارهای شان تقلید کنیم؟ این هم امکان پذیر نیست چون تقلید کردن از دیگران آن هم از جنس معجزه نه امکان پذیر است و نه مطلوب. و بر فرض امکان دردی را دوا نمی کند. از سوی دیگر زمان و مکانی که شخصیت های اسطوره ای در آن قرار دارند هم از دسترس ما خارج است چرا که گذشته ی زمانی قابل بازگشت نیست. این که زمان برنمی گردد امری مسلم است اما مکان که تغییر چندانی نمی کند چگونه باید از آن هم صرف نظر کرد؟ در مقام پاسخ باید گفت: مکان حادثه تابع زمان حادثه است یعنی مکانی که در آن کاری صورت می گیرد مختص به زمانی است که رویداد در آن رخ داده است. وقتی زمان سپری می شود مکان اختصاصی آن هم از بین می رود. بنابراین زمان و مکان هم قابل ارجاع نیستند. از طرفی اسطوره ها اموری هستند که در لازمان و لامکان شکل می گیرند یعنی اصلا تابع زمان و مکان نیستند که ما بخواهیم دوباره از آنها بهره بگیریم. پس وقتی شخصیت ها و اعمال آنها و زمان و مکان خاص آنها در دسترس ما نیست دل سپردن به اسطوره به چه معناست؟ در پاسخ می گوئیم کارکرد اسطوره ها گذر از سطح عادی و معمولی زندگی است. اگر می خواهید گونه ای دیگر از زندگی را تجربه کنید امکان پذیر است. موانع و دست اندازهای رو, ...ادامه مطلب

  • فراموش سازی مرگ

  • فراموش سازی مرگ در سال های اخیر دو موضوع سخت مرا به خود مشغول و معطوف ساخته است، یکی متن اندیشی و دیگر مرگ اندیشی. وجه اشتراک آن دو گذر از زندگی معمولی و درگیر شدن با دنیای دیگر است. اَولی ما را به دنیایی به نام دنیای کتاب سوق می دهد و دومی راه مواجهه با جهان برزخی را آسان می کند. ثمره ی متن اندیشی فهم بهتر متون و نشانه ها در راستای درک جهان اندیشه ها است. و نتیجه ی مرگ اندیشی پذیرش پدیده ی مرگ و جهان پس از آن است. به نظر می رسد ما با هر دو جهان بیگانه ایم و باید تلاش کنیم که با آن دو آشتی کنیم و رفاقتی برقرار نماییم. مفهوم مرگ چون مفهوم خدا، از مفاهیم غریب و پیچیده است، یکی از غربت هایش این است که با مرگ ما همه ی آدمیان و چیزهای پیرامون ما هم می میرند. یعنی مرگ، مرگ همه کس و همه چیز است. انسان وقتی می میرد با مردنش همه ی تصورها و تصویرهایش رنگ می بازند و با او می میرند. از این رو درک اندکی از آن موجبات تحول بسیاری در درون آدمی می شود. اما انسان ترجیح می دهد آن را به فراموشی بسپرد. و گویا بهترین راه مواجهه با آن، بی خبری از آن در طول دوران حیات است. این که آن را با مفهوم خدا قیاس کردم چون غفلت از مرگ چون فراموشی خدا موجب نسیان نفس می شود. ولاتکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم که گفته اند عکس نقیض حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» است. گفتگو از مرگ به معنای ترس از آن نیست. بلکه برای درک بهتر زندگی است. خدا و مرگ دو مفهوم جاودانه ای هستند که آدمی به واسطه ی عدم درک دقیق به کسوف آنها رضایت می دهد. در جهان راززدایی شده ی قرن بیست و یکم، پروژه ی فراموشی مرگ طرح می گردد. چرا که بشر به خاطر ناتوانی در رازگشایی پاره ای پدیده ها از جمله خدا و مرگ ترجیح م, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها