ما و ماه

ساخت وبلاگ
 

شب هایی با شبستری

     شب های دی ماه ما بودیم و ماه، چه شب های شیرینی، گفت و گوی های کوتاه و دوستانه با استاد محمد مجتهد شبستری که از قرائت رسمی دین فاصله و از رسم زمانه خسته و از بحث های جدی سیر شده و به خواندن رمان پناه برده بود. خود می گفت: کتاب " وقتی نیچه گریست" اثر آروین یالوم را برای مطالعه انتخاب کرده ام. هر چه در باره ی نیچه باشد؛ دوست دارم. چون بزرگانی مثل او، شخصیت های قاطی بودند. من به یاد سخن مرتضی مردیها افتادم که در باره ی داستایفسکی و کتاب "برادران کارامازوف" اش همین تعبیر را به کار برده بود. قدم زدن در وسعت بیکران ساحل، نوازشی بود بر دل زخمین و سنگین اش. 

        از همین سخنان آغازین معلوم می شود که استاد شبستری از افکار و اندیشه های پیشین خویش فاصله گرفته و در جهانی دیگر سیر می کند. با گذشت نیم قرن حضور در عرصه ی اندیشگی، از فقه عبور کرده است و تشکیل حکومت اسلامی را امری مطلوب نمی داند و برای روحانیت جایگاهی قائل نیست. پروژه ی هرمنوتیک خود را دنبال می کند. و از این که فریادش، مخاطبانی را به خود آورده؛ خشنود است. نسبت به آینده جامعه امیدوار نیست و بحران های موجود را به نوعی ابهام زایی و سرخوردگی از سوی افراد جامعه تفسیر می کند.

      یک شب وقتی ماه را در آسمان صاف و پرستاره ی بندرعباس مشاهده نمود گفت: ما و ماه چه زیبا!! دوستان تصویرهایی از آن فضا گرفتند. قدم زنان از باریکه آبی در جزر ساحل، گذر کردیم؛ گفت: حضرت موسی و یاران اش هم از این آب راه ها مسیر خود را بازیافته و فرعونیان گرفتار مد دریا شدند. قرآن همه ی حوادث طبیعی را به خدا نسبت می دهد. حتی زندگی و مرگ انسان ها را. دوست ظریفی اشاره کرد؛ این مطلب در حقیقت پاسخی به اعجازهای قرآنی بود که ده دقیقه ی پیش، از او پرسیدیم.

      در توضیح این مطلب باید اشاره کنم که استاد در مقالات " قرآئت نبوی از جهان" قرآن را محصول نگاه موحدانه ی پیامبر از هستی می داند. و می گوید: نبوت و وحی به معنای موحدانه نگریستن به عالم و آدم است و دستاوردهای پیامبر(فرآورده‌های وحی) و مدعیات او صدق و کذب بردار نیستند لذا تمام قرآن، کلام پیامبر(ص) است. از دیدگاه شبستری متن قرآن در عین حال که منشأ وحیانی دارد؛ کلام انسان(پیامبر) هم هست آنچه در این کتاب یافت می شود؛ جنبه ی معرفتی ندارد. نوعی بینش است. از این رو نبوت پیامبر اسلام(ص) طریقیت دارد نه موضوعیت. مسئله ی اصلی پیامبر، معرفی خدا بود.
      درتجربه ی پیامبر فهم جهان مقدم بر تفسیر جهان یا عین آن است. او خبر می دهد که جهان را چگونه می بیند نه اینکه جهان چگونه است؟ بنابراین از زاویه ی هرمنوتیکی، متن قران به مشابه یک فهم تفسیری از جهان یک نمود است و هر چیزی که نمود است با فهم و تفسیر دوباره ممکن است فهمیده شود آن هم در وجهی از وجوه و نه با احاطه ی تمام حقیقت آن نمود.

       چکیده ی نظر استاد شبستری این است که قرآن یک قرائت نبوی از جهان است. و نقد تاریخی این متن می‌تواند ما را به فهم دقیق این متن برساند. پس در داستان نجات حضرت موسی و یاران او از دریا و غرق شدن فرعون و اصحاب اش می خواهد، محوریت خدا را در هستی تبیین نماید. چنان که در داستان های پیامبران دیگر و زندگی اقوام گذشته نوعی روایت گری مد نظر است نه بیان واقعیت های موجود آن عصر. حتی در بیان چگونگی به وجود آمدن پدیده ها در صدد واکاوی علمی و زیستی آنها نیست. یعنی قرآن به مسائل علمی نگاه پدیدارشناسانه نمی‌کند بلکه رابطه ی آنها را با خدا مشخص می کند.

     در مقابل بر اساس دیدگاه دکتر عبدالکریم سروش، شخصیت پیامبر اسلام(ص) در فرایند وحی موضوعیت دارد نه طریقیت. وی با رویکردی عرفانی مبتنی بر متافیزک وصال به توجیه مکانیسم وحی می پردازد. و با بسط تجربه نبوی در صدد بیان مفاهیم و داده های قرآنی است و در نهایت با طرح نظریه ی رؤیای رسولانه، و نگاه صدرایی به توجیه آیات به ظاهر متناقض قرآن و توصیفات آن از قیامت همت می گمارد. اما استاد شبستری بر این باور است که اصلا زبان قرآن انسانی است و ملاک فهم و تفسیر قرآن مواجهه ی با یک امر زبانی و انسانی است. 
 

      یک شب، وقتی از دریا در اندیشه ی مولانا سخن رفت و این که مولوی دریا ندیده؛ چگونه از دریا دم می زند؛ فرمود: پرسش جالبی است اما مولانا تصویری از دریا در ذهن داشته که این گونه حرف زده است.

کف دریاست صورت های عالم

زکف بگذر اگر اهل صفایی

علم دریایی است بی و کنار

طالب علم است غواص بحار

در نگنجد عشق در گفت و شنید

عشق دریایی است قعرش ناپدید

      یکی از دوستان یادآور شد: در افغانستان به رود جیحون و رود سیحون سیردریا و آمودریا می گویند. در مقابل برای دریا لفظ بحر به کار می برند. شاید مولانا هم متأثر از این فرهنگ است. البته باید گفت: مولانا در مهاجرت خانوادگی از بلخ به آسیای صغیر رفته و در آنجا دریای مدیترانه را هم دیده است و پس از آن در قونیه اقامت می گزیند.

      از اوائل ورودش به حوزه ی علمیه ی قم چنان تعریف می کرد: من و برادرم محسن در یک حجره ی مدرسه ی خان(بروجردی) زندگی می کردیم. از همان اول خط من از محسن جدا بود. گاه می رفتم به گذر خان و از مغازه ای، شیرینی خریداری می کردم یک روز متوجه شدم در پستوی مغازه، الاغی همواره دور خودش می چرخد(الحمار الطاحونه) بعد فهمیدم که دارد کنجدها را خرد می کند.  الان روزی یک ساعت به تنهایی دور هتل هما می چرخم.

    آن روزها صحبت از آموزش و پرورش و حذف مشق شب دانش آموزان و واکنش آیت الله سبحانی بود. وقتی داستان را شنید گفت: آقای سبحانی خودش خیلی زحمت می کشید و کتاب های بسیاری را می خواند. اما مکارم باهوش بود و خیلی  نیاز به مطالعه نداشت. ما در نشریه ی مکتب اسلام با هم همکار بودیم. آقای سبحانی فکر می کند دیگران هم باید مثل او از همان دوران اولیه ی زندگی زحمت بکشند. و متوجه نیست که زمانه عوض شده است. 

       یک شب صحبت آیت الله بروجردی شد. من کتاب " نیروهای مذهبی در بستر حرکت نهضت ملی" دکتر علی رهنما را به ایشان معرفی کردم. درخواست کرد شب بعد کتاب را با خود بیاورم. زمانی که روی جلد کتاب را که تصویری از آیت الله بروجردی و آیت الله کاشانی و نواب صفوی بود؛ مشاهده کرد گفت: اینها یک جور زندگی کرده اند و ما به شکل دیگری می زییم. پس از مطالعه ی مروری کتاب در هتل اقامت، گفت: نویسنده اشراف بالایی نسبت به حوادث کودتای بیست و هشت مرداد داشته و نکات ظریفی را پیرامون شخصیت های مذهبی آن دوران بیان کرده است. من مطلبی در باره ی مصدق  و کاشانی در مصاحبه ای زیر عنوان " در جستجوی معنای معناها " نقل کرده ام که دقیق نبود و این نویسنده درست گفته است. باید یک جوری آن گفته ها را تصحیح کنم.

  

   یکی از همراهان از او پرسید استاد چند سال است که لباس طلبگی نمی پوشید؟ گفت حدودا ده سال است راحت شدم. بعد سوال کرد علت خاصی داشت؟ پاسخ داد: من از این لباس منتفع نبودم و حتی گاه برای من مضار هم داشت. الان خیلی احساس راحتی می کنم.

   یکی از دوستان از کار جدید آیت الله نکونام در باره ی تفسیر قرآن به روش ترتیب نزول پرسید گفت: این رویکرد لازمه اش پذیرش تاریخمندی قرآن است. یعنی نوعی سکولار دیدن دین. به این که قرآن یک سخن انسانی است و در بستری زمانمند و فضایی تاریخی شکل گرفته است.

      یک بار صحبت از مسجد هامبورگ آلمان شد فرمود: در دهه ی 30 چند تاجر ایرانی در هامبورگ آلمان مسجدی ساختند تا شیعیان در آن اجتماع کنند و آموزش دینی ببینند. پس از ساخت آن مسجد از آیت الله بروجردی تقاضای روحانی  کردند ایشان ابتدا آقای محمدی و سپس محققی فرستادند. پس از فوت آیت الله بروجردی در سال 40 با همکاری آیت الله میلانی و مرتضی حائری، آیت الله بهشتی به مدت سه و سال نیم عازم هامبورگ شد. پس از آن به پیشنهاد بهشتی، من بیش از 9 سال در آنجا حضور داشتم. چون بهشتی پیش از این با من آشنا بود. وی در سال 1344 جلسه ای جهت بررسی دیدگاه ها پیرامون حکومت اسلامی تشکیل داد که آقای هاشمی رفسنجانی و چند تن از روحانیون؛ حضور داشتند.  و من در آن جلسه با توجه به مطالعاتی که در باره ی قانون اساسی و حقوق اساسی داشتم طرحی را ارائه دادم و آقای بهشتی خوشش آمد. البته پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و انتخابات ریاست جمهوری که منجر به پیروزی ابوالحسن بنی صدر شد؛ آقای بهشتی تغییر رویه داد. و به نگاه اسلام سنتی برگشت و معتقد بود اگر ما دیدگاه روشنفکران اسلامی را دنبال کنیم جا برای امثال بنی صدر باز می شود و حاکمیت از دست ما خارج می شود. لذا لایحه قصاص را به مجلس برد و تصویب شد.

         در جریان انقلاب اسلامی ایران آمریکایی ها وقتی قلدریهای شاه را دیدند که حتی به فکر ساخت بمب هستی است حمایت خود را از او برداشتند و برای این که ایران به دست شوروی نیافتد از امام خمینی حمایت کردند. وقتی ایشان در نوفل لوشاتو اقامت داشتند در یک ساختمانی نزدیک به محل اقامت امام مستقر شدند و آنجا را مانیتور می کردند. از خبرنگاران اروپایی و امریکایی برای پوشش خبر های ایران استفاده می کردند. و چند بار هم با بهشتی و یزدی در باره ی مسائل آیند ی ایران مذاکره کردند. اما پس از پیروزی انقلاب، وزیر دادگستری وقت امریکا گفته بود آقای خمینی ما را فریب داد و انقلاب به مسیر دیگری رفت.

          روز دیگر وقتی بحث از انقلاب و پیامدهای آن شد؛ گفت: ما به خواست های دمکراتیک خود نرسیدیم چرا که این خواسته خیلی تلاش طلب می کند و نیاز به کارهای مبنایی و عمیق دارد. غرب هم به سادگی به این خواسته دسترسی پیدا نکرد.

      من وقتی به آلمان می روم معمولا به کتابفروشی ها سری می زنم یک روز کتابی دیدم که محتوای آن مقالاتی پیرامون دمکراسی بود. آن را خریداری نمودم در مقاله ی اول نویسنده مدعی شده بود منشأ دموکراسی حسادت ذاتی بشر است. چون وقتی فردی به قدرت می رسد دیگران نسبت به او حسادت می ورزند و در کارش خدشه وارد می کنند. برای این که این حسادت فروکش کند بشر به توزیع قدرت اندیشید یعنی با یک نگاه روانشناختی دیگران می گویند: سهم من از قدرت کجاست؟ با این رویکرد حکومت دموکراتیک شکل گرفت. بنابراین موضوع خیلی ظریف و عمیق است.

       در دوره ی مجلس اول با چند نفر از نماینده ها به کشور سوریه رفته بودیم در لابی هتل سه نفر توریست آلمانی هم حضور داشتند. با آنها به زبان آلمانی صحبت کردم. وقتی فهمید ما نماینده ی مجلس از ایران هستیم یکی از آنها گفت: دیگر دوره حکومت دینی گذشته است. شما بر چه اساسی می خواهید حکومت اسلامی برپا کنید.

     یک روز با ماشین داشتیم از پاسگاه پلیس راه عبور می کردیم؛ روی تابلویی نوشته شده بود: تخلف از قوانین راهنمایی و رانندگی شرعا حرام است/ امام خمینی. وقتی متن را خواند گفت: دقیقا مشکل از همین جا شروع می شود. ما باید فقه را به قانون تبدیل نماییم نه این که قانون را توجیه فقهی کنیم.  

        شبی گفت: یک موسیقی ندارید؛ گوش بدهیم من آواز قاسم زاده که به مناسبت هفتاد و سه سالگی دکترسروش، با غزل شراب حقیقت از ایشان سروده بود؛ برایش گذاشتم

در گفت و گوی خویشم و در جست و جوی خویش

هیچ آرزوم نیست به جز آرزوی خویش

در غربتم، سپرده به بیگانگان وطن

هنگام رجعت است زغربت به کوی خویش

عمریست بر کناره ی دریا نشسته ام

تا آب رفته باز رسانم به جوی خویش

آیینه وار روی به بیگانه تا به کی؟

آیینه ای به دست کنم روبروی خویش

ما را به غمگساری خصمان امید نیست

"لاتقنطو"ی خویشم و "لاتحزنو"ی خویش

با شیخ شهر گوی که ظالم به چه فتاد

تا سنگ تجربت نزند بر سبوی خویش

ناشسته روی و پشت به محراب و بی حضور

خیز ای فقیه مدرسه نو کن وضوی خویش

اکنون که آبروی شریعت بریختی

برگرد سوی خانه پی آبروی خویش

ما نیز جامه های کرامت رفو کنیم

تا جامه عاریت نکنیم از عدوی خویش

شرط است کز سراب شریعت چو بگذریم

تر سازم از شراب حقیقت گلوی خویش

  به دقت گوش داد و در پایان گفت: آنهایی که داخل هستند یک جور مشکل دارند و آنهایی که در خارج اند گونه ای دیگر.

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 163 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:54