فلسفه ملال(2)

ساخت وبلاگ

  فلسفه ملال(2)

       شوپنهاور انسان را موجودی می داند که بی وقفه می کوشد تا با تغییر شکل زندگی، از رنجی که شرط بنیادی زندگی است؛ بگریزد ولی هنگامی که این تغییر شکل موفق نیست و باید رنج را سرکوب کرد؛ زندگی ملال انگیز می شود. اگر موفق شویم ملال را در هم بشکنیم؛ دوباره رنج باز می گردد/67

     تلاش برای فرار از ملال، مبنای همه ی فعالیت های هنری است و تنها در هنر، به ویژه موسیقی است که انسان می تواند به سعادت دست یابد/67

     به نظر نیچه، ملال آرامش نامطبوع روح است که طلایه دار خلاقیت است و در حالی که انسان های خلاق ملال را تحمل می کنند؛ انسان های پست تر از آن می گریزند/68

   برای پرهیز از ملال، انسان همه چیز را به سرگرمی فرو می کاهد یا به شکل های مختلف عرفان پناه می برد. به گفته ی فیخته تنها با نفی فردگرایی و گردن نهادن به خرد جهانی می توان بر این وضعیت غلبه کرد/74

    هیچ عملی و اندیشه ای هرگز تا جایی که آرزو دارید نمی رود. شکوه انسان در این است که هرگز راضی نمی شود تلاش به رستگاری همواره تا ابد به تعویق می افتد/78

     چون در این دنیا همدردی با دیگران غیرممکن است همیشه می توانیم با خود همدردی کنیم این واقعا پیام مهمی است/90

       همانطور که گئورگ زیمل می گوید: وابستگی به مُد نشانه ی بی ارزشی شخصیت فردی و ناتوانی فرد در شخصیت بخشیدن به خویشتن است/92

       اکثر انسان ها به بحران معنایی دچارند. همه ی ما به دنبال جایگزین های مختلفی برای معنا می گردیم و همواره از چیزهای جدید برای خلق توهم معنا استفاده می کنیم/94

      ملال احتمالا یک درمان قطعی دارد. پشت سر گذاردن رومانتیسم و نفی تمام عیار معنای شخصی در زندگی/120

     تفاوت اساسی بین نگاه ملول و نگاه تئوریک این است که نگاه ملول ناشی از فقدان ناخواسته ی معناست در حالی که نگاه تئوریک عامدانه معنا را حذف می کند/132

     ویژگی دازاین هایدگری این است که در طول هستی، نگران هستی خویش است/138  حالمندی به معنای این است که جهان را از دریچه ی حال خود می نگریم و تنها راه نظاره ی جهان همین است/139

      هایدگر می گوید: ملال عمیق، خود ملال است که مرا ملول می کند/147 ملال، زندگی انسان را از معنایی که آن را به زندگی تبدیل می کند؛ محروم می کند و انسانیت ما را می زداید. تنها تصوری که می توان از زندگی حیوان داشت چیزی است شبیه به زندگی انسان ولی فقیرتر. چون دنیایی بدون معناست/155

       میلان کوندرا در آهستگی می نویسد: سرعت شکلی از سرخوشی است که انقلاب فنی به انسان بخشیده است/165 در مسابقه ی فلسفه، برنده کسی است که می تواند آهسته بدود یا کسی که آخر از همه به خط پایان می رسد/166

      به نظر شوپنهاور، پاسخ در دست شستن از خویشتن فردی، از طریق تجربه ی زیباشناختی، به ویژه موسیقی نهفته است. از آنجا که این دست شستن از خویشتن برای همه ی ما بسیار دشوار است؛ مسلماً برای شوپنهاور نیز این گونه بود به گفته ی او باید انتظارات خود را به حداقل ممکن برسانیم و خواسته های بیش از حدّ بزرگ رضایتمندی را کنار بگذاریم/172

    برتراند راسل بر این باور بود که نسلی که تاب ملال را ندارد؛ نسل مردان کوچک است. برودسکی می گفت: هنگامی که ملال به شما حمله ور می شود خود را به درونش پرتاب کنید./174

       همه ی انسانها تنها هستند و برخی بیش از دیگران تنهایند ولی هیچ کس را گریزی از تنهایی نیست. مهم این است که چگونه با این تنهایی روبه رو شویم/178

    چون ارمغان حکمتِ زیاد، اندوه زیاد است هر آن کس که بر معرفت خویشتن بیافزاید بر اندوه خود افزوده است/182

تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 152 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:54